گل به باغ آمده تقصیر چراست
ساقیا جام می لعل کجاست
به چنین وقت و چنین فصل عزیز
کاهلی کردن و سستی نه رواست
ای سنایی تو مکن توبه ز می
که ترا توبه درین فصل خطاست
عاشقی خواهی و پس توبه کنی
توبه و عشق بهم ناید راست
روزکی چند بود نوبت گل
روزه و توبه همه روز بجاست
جز از آن نیست که گویند مرا
یار بود آنکه نه از مجمع ماست
شد به بد مردی و میخانه گزید
نیک مردی را با زهد نخواست
من به بد مردی خرسند شدم
هر قضایی که بود خود ز قضاست
ای بدا مرد که امروز منم
ای خوشا عیش که امروز مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و شادی بهار اشاره میکند و از ساقی میخواهد که جام شراب را به او بدهد. او توبه کردن در این فصل را نادرست میداند و معتقد است عشق و توبه با هم یکی نمیشوند. شاعر به یاد میآورد که ایام گل و خوشی محدود است و باید از آن استفاده کرد. او به نیک مردی اشاره میکند که به دلیل زهد از میخانه دوری جسته و در نهایت میگوید که او به بد مردی راضی است، زیرا امروز روز عیش و خوشی است.
هوش مصنوعی: گل به باغ آمده و این که چرا این اتفاق افتاده، تقصیر کیست؟ ای ساقی، جام می قرمز کجاست؟
هوش مصنوعی: در چنین زمان و فصل مهمی، تنبلی و کمکاری قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: ای سنایی، از نوشیدن شراب توبه نکن، چرا که در این فصل، توبه کردن اشتباه است.
هوش مصنوعی: اگر به عشق ورزیدن تمایل داری، باید از توبه کردن دست برداری، چون توبه و عشق هرگز با هم سازگار نیستند.
هوش مصنوعی: چند روزی از سال را باید به یاد گل و زیبایی بگذرانیم، اما همیشه فرصت مناسبی برای بازگشت و توبه وجود دارد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میگویند این است که دوست من کسی است که از جمع ما نیست.
هوش مصنوعی: آن مرد بد تصمیم گرفت به میخانه برود و نیکمردی که زهد و دینداری داشت را نخواست.
هوش مصنوعی: من از بدیها و سختیها راضی شدم، زیرا هر چیزی که پیش میآید، نتیجه تقدیر و سرنوشت است.
هوش مصنوعی: ای مرد بدبخت، که امروز من در اوج خوشی و لذتم و روز خوبی برای من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یارب این خوش نفس باد صباست
یا نسیمی ز دم مشگ ختاست
جان همی تازه شود زین دم خوش
اینت خرم که دم باد صباست
باغ و بستان را زانصاف بهار
[...]
طره مفشان که غرامت بر ماست
طیره منشین که قیامت برخاست
غمزه بر کشتن من تیز مکن
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
بس که از خصم توام بیم سر است
[...]
با منت کینه و با جمله صفاست
اینهم از طالع شوریده ی ماست
راستی را صنما بی قد تو
کار ما هیچ نمی آید راست
هر گیاهی که بروید پس ازین
[...]
نقش هر لوحه ازین حرف وفاست
طالبان را در فردوس نماست
ما و من شور گرفتاریهاست
ربشهٔ دانهٔ زنجیر صداست
ازگل و سبزه این باغ مپرس
عالمی پا به گل و سر به هواست
. قید ما شاهد آزادی اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.