گنجور

 
خواجوی کرمانی

آن نه رویست مگر فتنه ی دور قمرست

وان نه زلفست و بناگوش که شام و سحرست

ز آرزوی کمرت کوه گرفتم هیهات

کوه را گرچه ز هر سوی که بینی کمرست

مردم چشمم ارت سرو سهی می خواند

روشنم شد که همان مردم کوته نظرست

اشک را چونکه بصد خون جگر پروردم

حاصلم از چه سبب زو همه خون جگرست

نسبت روی تو با ماه فلک می کردم

چون بدیدم رخ زیبای تو چیز دگرست

حیف باشد که بافسوس جهان می گذرد

مگذر ای جان جهان زانکه جهان برگذرست

اشک خونین مرا کوست جگر گوشه ی دل

زین صفت خوار مدارید که اصلی گهرست

قصه ی آتش دل چون بزبان آرم از‌ آنک

شمع اگر فاش شود سرّ دلش بیم سرست

هر کرا شوق حرم باشد از آن نندیشد

که ره بادیه از خار مغیلان خطرست

گر بشمشیر جفا دور کنی خواجو را

همه سهلست ولی محنت دوری بترست

همه سرمستیش از شور شکر خنده ی تست

شور طوطی چه عجب گر ز برای شکرست

 
 
 
امیر معزی

این چه شادی است‌ که زو در همه عالم خبرست

وین چه شکرست‌ که زو در همه عالم اثرست

این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم

وین چه ابرست‌ که او را ز سعادت مَطَرست

وین چه سورست که پنداری جشنی است بزرگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست

که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست

دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت

که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست

زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب

[...]

مجیرالدین بیلقانی

روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست

عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست

باز در مهد شرف کوکبه عید رسید

موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست

شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند

[...]

مولانا

تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش‌ ترست

آدمی‌دزد زِ زردزد کنون بیشترست

گربزانند که از عقل و خبر می‌دزدند

خود چه دارند کسی را که ز خود بی‌خبرست

خود خود را تو چنین کاسد و بی‌خصم مدان

[...]

ابن یمین

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی

تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد

نکند فایده فریاد که اینش هدرست

عمر ضایع شده و مال نماندست بجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه