کفر سر زلف تو ایمان ماست
درد غم عشق تو درمان ماست
مجلس ما بیتو ندارد فروغ
زانکه رخت شمع شبستان ماست
ایکه جمالت ز بهشت آیتیست
آیت سودای تو در شأن ماست
تا دل ما در غم چوگان تست
هر دو جهان عرصه ی میدان ماست
زلف سیاه تو در آشفتگی
صورت این حال پریشان ماست
چون نرسد دست بلعل لبت
خاک درت چشمه ی حیوان ماست
گفت خیال تو که خواجو هنوز
عاشق و سرگشته و حیران ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این verses به زیبایی و عشق معشوق خود اشاره میکند و از درد و رنجی که به خاطر عشق او میکشد صحبت میکند. او کفر (انکار) سر زلف معشوق را نشانه ایمان خود میداند و درد عشق را تنها درمان خود میبیند. مجلس او بدون حضور معشوق، نور و زندگی ندارد و جمال او را بهشتی توصیف میکند. عشق او همه جا را میدان مبارزه میسازد و زلف سیاه معشوق حال پریشان شاعر را نشان میدهد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق او بیپایان است و همچنان در حیرت و سرگشتگی باقی میماند.
هوش مصنوعی: زلف تو که به زیر سایههایش کفر و بیایمانی است، برای ما به مثابهای از ایمان و اعتقاد است. و درد و رنجی که از عشق تو داریم، راه درمان و آرامش ما میباشد.
هوش مصنوعی: در جلسه ما هیچ چیز دیگری نورانی نیست، چرا که زیبایی تو مانند شمعی در این شبستان میدرخشد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو نشانهای از بهشت است و عشق تو برای ما مقام والایی دارد.
هوش مصنوعی: دل ما در غم و اندوه بازی توست و تمام جهان برای ما به میدان رقابت تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو باعث بروز این حالت پریشان و آشفته در چهره ماست.
هوش مصنوعی: وقتی که دستان زبانی به لبت نرسد، خاک درگاه تو، چشمه زندگی ماست.
هوش مصنوعی: میگوید که فکر تو هنوز در حیرتی عمیق از عشق خواجو باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه درین دایره جنبش نماست
شعبده پرده دستان ماست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.