گنجور

 
قاسم انوار

چون روی تو ز مصحف تنزیه آیتیست

هرجا که آیتیست در آنجا درایتیست

از من قبول کن سخن خوش، باعتقاد :

هرجا درایتیست هم آنجا هدایتیست

آخر نگشت عشق و بپایان رسید عمر

اول بدایتیست، بآخر نهایتیست

هرجا که می رود سخنی در بیان عشق

مقصود حسن تست، دگرها حکایتیست

زین بیشتر جفا مکن، ای عمر نازنین

آخر جفا و جور ترا حد و غایتیست

همراه عشق باش، که این عشق چاره ساز

اول هدایتیست، بآخر عنایتیست

در خانه جای عقل بود، یا مقام عشق

مامور عشق باش، که جان را حمایتیست

این عشق چاره ساز در اطوار کاینات

منصور رایتی و از نور رایتیست

قاسم، بهر کجا که زند عشق او علم

در ظل او گریز، که مشهور رایتیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست

گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر

لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست

فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه