گنجور

 
خواجوی کرمانی

سقی الله ایام وصل الغوانی

علی غفلة من صروف الزمان

فلمّا مررنا بربع الکواعب

جنانی تَربّع روض الجنان

خوشا طرف بستان و فصل بهاران

رخ دوستان و می دوستگانی

گل و گلشن و نغمه ارغنونی

صباح و صبوح و می ارغوانی

سُلیمی اتت بالحُمیا صبوحاً

و تسقی علی شیم برق یمانی

و فیها نظرتُ و قَد زلّ رجلی

و فی زلّة الرجل مالی یدان

گلی بود نورسته از باغ خوبی

ولی ایمن از تندباد خزانی

چو مه در به غلطاق گلریز چرخی

چو خورشید در قرطهٔ آسمانی

تغنّی الحمامة فی جُنح لیلٍ

و تَحکی الصباحسن صوت الاغانی

اشّمُ روایح نور الخُزامی

واصبوا الی الرند و الاقحوان

روان برفشان خواجو از آنک شعرت

ببرد آب آب حیات از روانی

غنیمت شمر عیش را با جوانان

که چون شد دگر بازناید جوانی