ز تو با تو راز گویم بزبان بی زبانی
بتو از تو راه جویم بنشان بی نشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می نماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرّد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزّه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که توئی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
چو تو صورتی ندیدم همه موبمو لطایف
چو تو سورتی نخواندم همه سربسر معانی
بجنایتم چه بینی بعنایتم نظر کن
که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی
بجز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم
بسماع ارغنونی و شراب ارغوانی
دل دردمند خواجو بخدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عواطف عمیق و رازآلود خود نسبت به معشوقش اشاره میکند. او در تلاش است تا احساساتش را بیان کند، در حالی که از محدودیتهای زبان آگاه است. شاعر میگوید که معشوقش تمامی زیباییها و معانی را در خود دارد و او نمیتواند از محبت او جدا شود. او همه چیز را به معشوقش نسبت میدهد و از درد و رنجی که به خاطر جدایی از او تحمل میکند، سخن میگوید. در نهایت، شاعر توصیف میکند که چگونه عشق و دردوارهاش سبب میشود که نه تنها به معشوق فکر کند، بلکه به حالتهای روحی خود نیز توجه کند.
هوش مصنوعی: من از طرف تو با خودم راز میگویم، در حالی که زبانم خاموش است. با یک اشاره از تو، به دنبال راهی برای تو میگردم، بدون اینکه نشانهای از آن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی از دیدگان پنهان شوی در حالی که چهرهات مانند خورشید در روز، از پشت ابرهای آسمان پیدا است؟
هوش مصنوعی: تو چه خوشمعنا و دلنشینی که نیازی به دلیل و برهانی نداری، و تو چه نشانه باعظمتی هستی که از هرگونه توضیح و بیان خالی هستی.
هوش مصنوعی: من چطور میتوانم چشم خود را از تو بگیرم در حالی که تو روشنی چشمان من هستی؟ و چگونه میتوانم از تو فاصله بگیرم که تو همواره در قلب من حضور داری؟
هوش مصنوعی: همه چیز روشنایی میبخشد و تو مانند شمعی هستی که نور را میتاباند. تمام عناصر و اجزا جهان وجود دارند و تو روح زندگی آنها هستی. هر قطره آب حاکی از وجود توست که همانند دریا با عظمت و وسعت است. و هر گوهر با ارزشی در واقع کانیای است که تو را در خود دارد.
هوش مصنوعی: من هیچ گاه چنین زیبایی مانند تو ندیدهام و هیچ 良 عزیز دیگری را مانند تو نخواندهام که در خود معانی عمیق و زیبا داشته باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر کارهای بد من چه توجهی داری، به روح من نگاه کن، چون شاهان به بندگان خود توجه میکنند.
هوش مصنوعی: دل نازک من جز آه و گریه چیزی نمیتواند تحمل کند وقتی به صدای زیبای عود و شراب خوش رنگ فکر میکند.
هوش مصنوعی: دل بیقرار خواجو با ناز و عشوههای محبوب، نه راهی برای دوستان است و نه نشانهای از محبت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
همین شعر » بیت ۹
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
همین شعر » بیت ۹
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
غم تو خجسته بادا، که غمیست جاودانی
ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
منم آنکه خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چاره من نکنی و میتوانی
ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
[...]
به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی
ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی
سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی
[...]
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
[...]
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.