گنجور

 
خواجوی کرمانی

گر تو شیرین شکر لب به شکر خنده درآیی

به شکر خندهٔ شیرین، دل خلقی بربایی

آن نه مرجان خموش است که جانیست مصوّر

وان نه سرچشمهٔ نوش است که سرّیست خدایی

وصف بالای بلندت به سخن راست نیاید

با تو چون راست توان گفت به بالا که بلایی

سرو را کار ببندد چو میان تنگ ببندی

روح را دل بگشاید چو تو برقع بگشایی

همه گویند که آن ترک ختایی بچه زآن روی

نکند ترک خطا با تو که ترک است و ختایی

چون در آیی نتوانم که مراد از تو بجویم

که من از خود بروم چون تو پری چهره درآیی

تو جدایی که جدایی طلبی هر نفس از ما

گرچه هر جا که تویی در دل پر حسرت مایی

من به غوغای رقیبان ز درت باز نگردم

که گدا گر بکشندش نکند ترک گدایی

وحشی از قید تو نگریزد و خواجو ز کمندت

که گرفتار بتان را نبود روی رهایی

 
 
 
سنایی

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی

ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی

من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم

تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی

چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی

[...]

مولانا

مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی

و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی

هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم

پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی

اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

[...]

اوحدی

گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی

ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی

بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی

مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی

بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه