شمع بنشت زباد سحری خیز ندیم
که ز فردوس نشان می دهد انفاس نسیم
گر نباشد گل رخسار تو در باغ بهشت
اهل دلرا نکشد میل بجنّات نعیم
برو ای خواجو که صبرم بدوا فرمائی
کاین نه دردیست که درمان بپذیرد ز حکیم
چون بمیرم بره دوست مرا دفن کنید
تا چو بر من گذرد یاد کند یار قدیم
ایکه آزار دل سوختگان می طلبی
بر سر آتش سوزان نتوان بود مقیم
من ازین ورطه هجران نبرم جان بکنار
زانک غرقاب غم عشق تو بحریست عظیم
بر سر کوت گر از باد اجل خاک شوم
شعله ی آتش عشق تو زند عظم رمیم
گرچه خواجو بیقین شعر تو سحرست ولیک
هیچ قدرش نبُود با ید بیضای کلیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و درد ناشی از جدایی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا به توصیف حالتهای عمیق درونی خود میپردازد. او از دوستش میخواهد که در باغ بهشت، که فقط با چهره زیبایش زیبا میشود، او را فراموش نکند. شاعر در اینجا به ناامیدی از درمان دردهایش اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از غم عشق فرار کند. او با تصاویری از آتش و دریا، عمق عواطفش را بیان میکند و در نهایت به این واقعیت اشاره میکند که شعرش ارزش کمتری نسبت به معجزاتی چون عصای موسی (کلیم) ندارد.
هوش مصنوعی: بیا تا در صبح زود که نسیم ملایم میوزد، با هم بنشینیم و از زیباییهای بهشتی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبای تو در باغ بهشت وجود نداشته باشد، دلباختگان، به نعمتهای آنجا تمایل نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: برو ای خواجو، زیرا که دیگر تحمل من به پایان رسیده است و این درد، دردی نیست که با درمان پزشکی خوب شود.
هوش مصنوعی: «زمانی که بمیرم، دوست من را دفن کنید تا هر از گاهی که بر قبرم گذر کند، یار قدیم مرا یاد کند.»
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آزار دلسوختگان هستی، باید بدان که نمیتوانی در وسط آتش سوزان بمانی.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از این دریاچه جدایی نجات پیدا کنم، زیرا غم عشق تو مانند دریایی بزرگ است که من را در خود غرق کرده است.
هوش مصنوعی: اگر از ناپایداری عمر بر سر راه بمیرم، همچنان شعلهی عشق تو در وجودم زنده خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگرچه خواجو بهطور مسلم شعر تو جادویی است، اما هیچ ارزش و توجهی ندارد در مقایسه با معجزهی موسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.