ماه من دوش سر از جیب ملاحت بر کرد
روز روشن ز حیا چادر شب بر سر کرد
اندکی گل برخ خوب نگارم مانست
صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد
نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست
که قضا جان مرا در لب او مضمر کرد
پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم
رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد
هر زمان سنبل هندوی تو در تاب شود
که خرد نسبتم از بهر چه با عنبر کرد
آبرویم شده بر باد ز بی سیمی بود
سیم اشکست که کار رخ من چون زر کرد
هر میی کز کف ساقی غمت کردم نوش
گوئیا خون جگر بود که در ساغر کرد
دل خواجو که بجان آمده بود از غم عشق
خون شد امروز و سر از چشمه ی چشمش برکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه دی کرد به من آن پسر سر گرغر
اندر آفاق ندیدم که یکی لمتر کرد
گفتمش پوتی و لوتی کنی امروز مرا
دست بر سر زد و پس پای سبک در سر کرد
دست در گردنم آورد پس او از سر لطف
[...]
ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد
زینت این بس که بهر ژنده توانی سرکرد
شمع سان هرکه شبی بخت چراغش برکرد
تا سحر خاک کدورت ز جهان بر سر کرد
داشت دل را بشنیدن ز کدورت ها پاک
[...]
این ملک زاده ات اجرای مرا آجر کرد
وجه حلوای مرا پور تو ملا خور کرد
کیسه از زر تهی و دامنم از خون پر کرد
بسکه هر روز طلبکار بمن قرقر کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.