گنجور

 
خواجوی کرمانی

یارب این هدهد میمون ز کجا می آید

ظاهر آنست که از سوی سبا می آید

بوی روح از دم جانبخش سحر می شنوم

یا دم عیسوی از باد صبا می آید

از ختن می رسد این نفحه ی مشکین که ازو

نکهت نافه ی آهوی ختا می آید

می دهد نکهتی از مصر و دلم می گوید

کاین بشیر از بر گمگشته ی ما می آید

تا که در حضرت شه نام گدا می راند

یا کرا در بر مه یاد سها می آید

در دلم می گذرد کاین دم جان پرور صبح

زان دو مشگین رسن غالیه سا می آید

این چه پرده ست که این پرده سرا می سازد

وین چه نغمه ست کزین پرده سرا می آید

تاب آن سنبل پرتاب کرا می باشد

خواب آن نرگس پر خواب کرا می آید

آخر ای پیک همایون که پیام آوردی

هیچ در خاطر شه یاد گدا می آید

ما از آن خال بدین حال فتادیم که مرغ

دانه می بیند و در دام بلا می آید

خواجو ار اهل دلی سینه سپر باید ساخت

پیش هر تیر که از شست قضا می آید