گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

دمی بصحبت پیری رسیده بودم دوش

که بود منشی دیوان چرخ را استاد

ز حال بنده بپرسید و گفت نشنیدم

قصیده ئی که بتجدیدت اتفاق افتاد

دعاش کردم و گفتم که گفته ام دو سه بیت

بمدح خواجه ی آفاق صدر دولت و داد

گشاد رشته ی لؤلؤی نظم آن ابیات

ولی هنوز سر درج مکرمت نگشاد

سیاه گشت مرا دیده چون مداد و هنوز

بهیچوجه بهای مداد نفرستاد

چو این حدیث بگفتم بچشم کین در من

نگاه کرد و بخندید و گفت شرمت باد