ای چشم تو چشم بند مستان
روی تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل میگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
ریحان تو خادم گلستان
رخسار تو در شکنج گیسو
رخشنده چو شمع در شبستان
سرنامه ی حسن یا خطست این
عنوان جمال یا رخست آن
ای شمع مریز اشک خونین
گریه چه دهی بیاد مستان
صدر جامه دریده ام چو غنچه
بر زمزمه ی هزار دستان
سرخاب قدح تهمتنانرا
از پای درآورد بدستان
خواجو دهن قرابه بگشای
وز لعل پیاله کام بستان