کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ
شش دانگ بود راست بهر کفهای که سخت
در بیع گاه دهر به بادی بداد عمر
در قمرهٔ زمانه به خاکی بباخت بخت
جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق
عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت
زین غبن چتر روز چرا نیست ریز ریز
زین غم عمود صبح چرا نیست لخت لخت
آن نقش جسم اوست نه او در میان خاک
شبه مسیح شد نه مسیح از بر درخت
خاقانیا مصیبت عم خوار کار نیست
هین زار زار نال که کار اوفتاد سخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس بر زمین فتاد و زمانی گریست سخت
کای پادشاه ساخته از خاک تاج و تخت
جوزا صفت بتیغ کن اخیار را دو لخت
اشرار را باوج ثریا گذار تخت
با سهم قوس کین بتن کعبه دوز رخت
سستی مکن بپای بمیزان جور سخت
هر یک زیمن طالع فیروز و فریخت
بر لامکان کشیده از این کل خاک رخت
گردیده عرش اعظمشان تخته ز تخت
دلها شود ز سطوت ذوالعرش لخت لخت
شاهی که از میامن اقبال اوست بخت
سست است عهد هستی و پیمان اوست سخت
در طور دل چو موسی سالک کشید رخت
او کرد یک تجلی و شد کوه لخت لخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.