سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
تا سر نمیشود غمت از سر نمیشود
از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی
کان با قضای چرخ برابر نمیشود
هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون
وین طرفهتر، که تیر تو خود تر نمیشود
سلطان نیکوانی و بیداد میکنی
میکن که دست شحنه به تو درنمیشود
انصاف من ز تو که ستاند که در جهان
داور نماند کز تو به داور نمیشود
روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو
این دود جز ز روزن من بر نمیشود
روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر
گوشم به توست لاجرم از بر نمیشود
از آرزوی وصل تو جان و دلم نماند
کامد شد فراق تو کمتر نمیشود
کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد
یارب مگر سعادت یاور نمیشود
خاقانیا ز یارب بیفایده چه سود
کاین یارب از بروت تو برتر نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم ناشی از عشق سخن میگوید. او اشاره میکند که سرنوشتی که از عشق بر او حاکم است، به هیچ وجه تغییر نمیکند و هر چه بیشتر به این عشق فکر کند، بر دردش افزوده میشود. شاعر به ظلم و بیدادی که از سوی معشوق بر او روا داشته میشود، اعتراض میکند و میگوید که هیچ داوری نمیتواند به او کمک کند. زندگیاش فروبسته از غم عشق است و با وجود تلاشهایش هیچ بهبودی حاصل نمیشود. در نهایت، او از خداوند میخواهد که در این مصیبت یاریاش کند، اما حس میکند که اوضاع تغییر ناپذیر است و یاری کردن خداوند از دست او خارج است.
هوش مصنوعی: هیچ کجا نیست که بر اثر عشق تو و تأثیراتش، مشکلی به وجود نیاید؛ تا زمانی که غم تو بر سرم است، این درد و مشکل نیز ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جدیدی از عشق نمیزاید که با تقدیر و سرنوشت برابر شود.
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران خون به خاطر نگاه و تیر غمزهات میریزد، اما جالب اینجاست که تیر تو هرگز به خودی خود نمیمیرد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکوکار، تو ظلم میکنی و به خوبی افرادی چون شحنه (نیروی انتظامی) نمیتوانند به تو دسترسی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: عدالت من از تو برمیخیزد، زیرا در این دنیا قاضیای باقی نمانده است که بتواند از تو قضاوت کند.
هوش مصنوعی: روز من با غم سرشار شده و در کوی عشق تو، این دود فقط از پنجره من خارج میشود.
هوش مصنوعی: هر روز هزار بار کتاب صبر را میخوانم، اما گوشم به توست و به همین خاطر نمیتوانم آن را حفظ کنم.
هوش مصنوعی: از longing برای نزدیک شدنت، همه جان و دل من خالی شده است و غیبت تو هر روز بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: من بارها از تو درخواست کردم، اما تو به من پاسخ ندادی. آیا خوشبختی به کمک من نخواهد آمد؟
هوش مصنوعی: ای خاقان، چه فایدهای دارد که از خداوند طلب کنی، در حالی که او از مقام تو بالاتر نمیرود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصلت به آبِ دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههایِ دگر درنمیشود
هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم
هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمیشود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
[...]
یک حاجتم ز وصل میسر نمیشود
یک حجتم ز عشق مقرر نمیشود
کارم درافتاد ولیکن به یل برون
کاری چنین به پهلوی لاغر نمیشود
زین شیوه آتشی که مرا در دل اوفتاد
[...]
کو دیدهای که بیتو به خون تر نمیشود؟
یا رخ که از فراق تو چون زر نمیشود؟
زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک
زان زلف خاک نیست که عنبر نمیشود
پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت
[...]
بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود
با او دمی وصال به صد لابه سالها
تقریر میکنیم و مقرر نمیشود
گفتم که بوسهای بربایم ز لعل او
[...]
سر شد ز دست و مهر تو از سر نمیشود
یک ذره درد عشق تو کمتر نمیشود
ما خوردهایم چو خضر آب حیات عشق
وین منزلت به ملک سکندر نمیشود
گر سیلها روان شود از چشم ما چه باک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.