شوقم به وصل دوست نهایت پذیر نیست
ای دوست از وصال تو ما را گزیر نیست
خوبان روزگار بدیدم به چشم خویش
آن بی نظیر در دو جهانش نظیر نیست
گفتی که در ضمیر نمی آوری مرا
ما را بجز خیال رخت در ضمیر نیست
هر چند آفتاب جهانتاب روشنست
لیکن چو ماه طلعت تو مستنیر نیست
از ترکتاز حسن تو جانا دلی که دید
کاو در کمند زلف سیاهت اسیر نیست
شاهان به حال فقیران نظر کنند
تو شاه روزگاری و چون من فقیر نیست
از پا درآمدم ز سر لطف دست گیر
چون جز امید وصل توأم دستگیر نیست
چشمی که در جمال تو حیران نمی شود
حقّا که پیش اهل بصارت بصیر نیست
بر خاک آستان تو سر می نهد جهان
زآنش نظر به جانب تاج و سریر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و بیپایان گوینده به معشوق است. او به وصف زیباییهای معشوق میپردازد و بر این باور است که هیچ کس در جهان نمیتواند به او نظیر داشته باشد. گوینده به شدت به وصل و نزدیکی با معشوقش مشتاق است و احساس میکند که هیچ چیز جز خیال و یاد او در دلش وجود ندارد. همچنین به تضاد بین مقام و وضعیت خود و معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که به او توجه کند. احساس امید و انتظار برای وصال معشوق به وضوح در کلماتش دیده میشود. در نهایت، او تأکید میکند که تمام جهان در برابر زیبایی و بزرگی معشوقش خاضع است.
هوش مصنوعی: علاقه من به رسیدن به تو هیچ گونه پایان و حدودی ندارد، ای دوست، ما نمیتوانیم از وصال تو دور شویم.
هوش مصنوعی: در طول زندگیام، افرادی را دیدهام که زیبا و برجسته هستند و هیچکس نمیتواند به پای آن خوشچهره، که در دنیا بینظیر است، برسد.
هوش مصنوعی: گفتی که در دل خود به یاد من نیستی، اما در ذهن من جز تصویر تو چیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند که خورشید به روشنی و نوری شهرت دارد، اما زیبایی و درخشش چهرهات مانند ماه، خاص و بینظیر است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییهای تو، ای عزیز، دلی که گرفتار زلف سیاه تو شده باشد، دل آزادی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: پادشاهان به حال فقیران مینگرند، اما تو که پادشاهی در دوران خود، دیگر فقیر نیستی.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و محبت، به شدت ضعف و ناتوانی رسیدهام و فقط امید به وصالت مرا نگهداشته است، زیرا هیچ چیز دیگری نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: چشمی که زیبایی تو را نمیبیند و نسبت به آن شگفتزده نمیشود، بهراستی که در نظر بینایان، بینا نیست.
هوش مصنوعی: جهان در برابر آستان تو به خاک میافتد، زیرا توجهی به تاج و تخت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
[...]
دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهیْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
[...]
طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست
جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست
خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی
آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست
حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی
[...]
شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست
و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست
صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم
تو می روی و خون کست پایگیر نیست
بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم
[...]
ای سروریکه در ره مردی و مردمی
رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند
بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.