گنجور

 
خاقانی

رخ تو، رونق قمر بشکست

لب تو، قیمت شکر بشکست

لشکرِ غمزهٔ تو بیرون تاخت

صف عقلم به یک نظر بشکست

بر در دل رسید و حلقه بزد

پاسبان خفته دید و در بشکست

من خود از غم، شکسته‌دل بودم

عشقت آمد، تمام‌تر بشکست

نیش مژگان چنان زدی به دلم

که سر نیش در جگر بشکست

نرسد نامه‌های من به تو ز آنک

پر مرغانِ نامه‌بر بشکست

قصه‌ای می‌نوشت خاقانی

قلم این جا رسید و سر بشکست

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جهان ملک خاتون

روی تو رایت قمر بشکست

لب چون قند تو شکر بشکست

ماه رویت چو بدر گشت تمام

روشنایی روی خور بشکست

دُرّ دندان و حُقّه دهنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه