رخ تو، رونق قمر بشکست
لب تو، قیمت شکر بشکست
لشکرِ غمزهٔ تو بیرون تاخت
صف عقلم به یک نظر بشکست
بر در دل رسید و حلقه بزد
پاسبان خفته دید و در بشکست
من خود از غم، شکستهدل بودم
عشقت آمد، تمامتر بشکست
نیش مژگان چنان زدی به دلم
که سر نیش در جگر بشکست
نرسد نامههای من به تو ز آنک
پر مرغانِ نامهبر بشکست
قصهای مینوشت خاقانی
قلم این جا رسید و سر بشکست