دل نداند تو را چنان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
با تو خورشید حسن چون سایه
میدود پیش و پس چنان که توئی
عقل جان بر میان به خدمت تو
میشتابد به هر کران که توئی
تو جهان دگر شدی از لطف
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
تو برآنی که جانم آن تو است
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به وصف بینظیری از محبوب خود پرداخته است و تأکید میکند که هیچ چیز نمیتواند به عظمت و زیبایی او برسد. او بیان میکند که دل و جان انسان نمیتوانند به درستی او را درک کنند و حتی خورشید نیز در مقابلش سایهوار است. عقل و دانش نیز در خدمت او هستند و برای درک او تلاش میکنند. شاعر به نوعی بیان میکند که محبوب او به نوعی سلطان همه چیز است و خود را نیز فدای او میکند. در نهایت، او به اهمیت و ارزش محبوبش در زندگیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند به درستی تو را بشناسد، همانطور که جان در این فاصله نمیگنجد چرا که تو بالاتر از اینها هستی.
هوش مصنوعی: با تو بودن باعث میشود که زیبایی و جلوهات همچون سایهای بر روی خورشید قرار گیرد و به دنبال تو برود، گویی که تو خودی.
هوش مصنوعی: عقل همچون یک خدمتگزار ساعی و پر انرژی برای تو در هر جهتی که باشی، آماده است تا به تو کمک کند.
هوش مصنوعی: تو با مهربانیات جهان دیگری ساختی و تو سلطان آن جهانی هستی که وجود داری.
هوش مصنوعی: تو بالا میآیی در حالی که جان من در اختیار توست. من که صاحب قدرت و حکومت هستم، به خاطر تو وجود دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفت تو به قدر آنکه تویی
نتوان گفت آنچنان که تویی
ای به حسن آفت جهان که تویی
که شناسد ترا چنان که تویی؟
همه عالم بتان عشوه دهند
نه ازین دست دلستان که تویی
از تو دور اوفتاده ام عجب است
[...]
اگر، ای آرزوی جان که تویی
باز بینم تو را چنان که تویی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.