گنجور

 
خاقانی

ای راحت جان‌ها به تو، آرام جان کیستی

دل در هوس جان می‌دهد، تو دلستان کیستی

ای گلبن نادیده دی اصل تو چه وصل تو کی

با بوی مشک و رنگ می از گلستان کیستی

ای از بتان دلخواه تو، در حسن شاهنشاه تو

ما را بگو ای ماه تو، کز آسمان کیستی

بگشا صدف یعنی دهن بفشان گهر یعنی سخن

پنهان مکن یعنی ز من تا عشق‌دان کیستی

چون زیر هر مویی جدا یک شهر جان داری نوا

خامی بود گفتن تو را جانا که جان کیستی

با مایی و ما را نه‌ای، جانی از آن پیدا نه‌ای

دانم کز آن ما نه‌ای، برگو از آن کیستی

خاقانی از تیمار تو حیران شد اندر کار تو

ای جان او غم‌خوار تو، تو غم‌نشان کیستی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای مه، بدین چابک‌روی، از آسمان کیستی؟

وی گل، بدین نازک‌تنی، از بوستان کیستی؟

سیمین‌تری از باد تر، در لب ز شیرینی اثر

با قامتی چون نیشکر پسته‌دهان کیستی؟

بادام چشمت پرفتن، عناب لعلت پرشکن

[...]

نظیری نیشابوری

نوشی به صد جان رایگان قوت روان کیستی؟

کامی به صد حسرت نهان آرام جان کیستی؟

آدم به شوقت در جهان، رضوان به ذوقت در جنان

تو مرغ عنقا آشیان در بوستان کیستی؟

از نسل خوبانی قمر وز قسم حورانی بشر

[...]

طغرای مشهدی

کشتی ز بی آرامی ام، آرام جان کیستی

کردی به این بیخوابی ام، شب میهمان کیستی

از سرکشی یک جا نه ای، با خویشتن هم وا نه ای

از خود نه ای از ما نه ای، آخر تو زان کیستی

طغرل احراری

ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟!

وی دشمن ایمان من از دوستان کیستی؟

تیری زده بر جان من مژگان ناوک‌افکنت

ای ترک تیرانداز من ابروکمان کیستی؟!

سرو قدت اندر چمن بشکست قدر نارون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه