شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
الحق فتاد ما را حالی چه صعب حالی
امروز پیشم آمد نالان و زار و گریان
حالی بسوخت جانم کردم ازو سؤالی
گفتم که ای نگارین این گریه بر چه داری
گفتا که بیجمالت روزی بود چو سالی
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش
هر دیدهای به رنگی بیند ازو خیالی
خاقانی آفرین گوی آن را کز آب و خاکی
این داندآفریدن سبحانه تعالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی میگوید و اینکه چگونه این عشق او را دیوانه کرده است. او به زنجیر صبر خود اشاره میکند که به خاطر زیبایی محبوبش پاره شده و بازار زهدش از عشق خالی شکسته شده است. شاعر به سرکشی و شدت خویی محبوبش اشاره میکند و از حال سخت و دشواری که برایش ایجاد کرده، میگوید. او در یک موقعیت احساساتی با محبوبش روبرو میشود و از او درباره علت گریهاش میپرسد. محبوب پاسخ میدهد که بدون جمال او، هر روز برایش همانند یک سال است. در نهایت، شاعر به زیبایی و پرتو جمال محبوب اشاره کرده و او را آفریدهای از جانب خداوند میداند.
هوش مصنوعی: عشق معشوقی زیبا ما را به شدت آشفته و مجنون کرده است و هر بار که به او نگاه میکنیم، دچار تنبیه و سختی میشویم.
هوش مصنوعی: با رهایی از زنجیر صبر، بند و زلفی که به ما قدرت و وقار میداد، عشق بدون جدیت و خالی، به زندگی ما آسیب زده است.
هوش مصنوعی: با ویژگی سرکش و خشمگینی که دارد، به راستی ما را در وضعیتی بسیار سخت و دشوار قرار داده است.
هوش مصنوعی: امروز کسی پیش من آمد که بسیار ناراحت و گریهکنان بود. حال او به قدری متاثر کننده بود که جانم را سوزاند و از او سوالی کردم.
هوش مصنوعی: گفتم ای خوشچهره، دلیل این گریهات چیست؟ او پاسخ داد که در روزی بدون زیباییات، یک سال را گذراندهام.
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه شکلی دارد آن کسی که نور زیباییاش باعث میشود هر چشمی به شیوهای متفاوت او را ببیند و به رنگ و خیالی خاصی از او دست یابد؟
هوش مصنوعی: خاقانی ستایش میکند کسی را که از آب و خاک زندگی میسازد و درک میکند که آفرینش از سوی خداوند متعال است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
[...]
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
[...]
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
[...]
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
در باغ دهر چون گل گر سر به سر جمالی
در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی
با لطف طبع اگرچه در قلب روح روحی
با حسن روی اگرچه بر روی حسن خالی
این نکته نیست دعوی نزدیک اهل معنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.