خاکِ بَغداد، در آبِ بَصَرَم بایستی
چشمهٔ دجلِه میانِ جگرَم بایستی
سفرِ کعبه، به بغداد رسانید مَرا
بارِکَ الْلَهْ، همهِ سال اینْ سَفَرَم بایستی
قَدرِ بغداد، چِه دانَد دلِ فَرسودهٔ مَن؟
بَهرِ بغداد، دلی تازهتَرَم بایستی
لیک بیزَر نَتَوان یافت به بغداد مرا
پریِ دجلِه به بغداد زَرَم بایستی
پَردهها دارد بغداد و در او گنجِ رَوان
با همه خَستگی آنجا گُذرَم بایستی
چون زَکاتی به مَنَ ازْ گنجِ روان میندهند
نَقْبْ زَن گنجِ روان را نَظرم بایستی
نَظَری خواستمَ ازْ دور، نَه بوس و نَه کِنار
آخرَ ازْ دولتِ عشق این قَدَرم بایستی
بَر لبِ دجلِه بَسی آبْ بُدَ ازْ چشمهٔ نوش
یا رَب آن چشمهٔ نوشْ آب خورم بایستی
ماه در کشتی و کشتی ز برِ دجلِه رَوان
اشکِ من گوید، کشتیْ زَرَم بایستی
منِ دیوانه نِشینم کِه مَهِ نو نِگَرَم
گویم آنجا که نَهَد پای، سرم بایستی
مالِ منْ دُزد بِبُرْد و دلِ مَنْ عشق رُبود
وَقْت را زینْ دو یکی، ماحَضَرم بایستی
جگرم خُشک شُدَ ازْ بَس سُخنِ تَرْ زادن
سُخنِ تَر چِه کُنَم؟ زَرِّ تَرم بایستی
بس کنِ ایْ هِمَّتِ خاقانی، ازین عشق مَگوی
کز دلِ گمشده، باری، خبرم بایستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و longing خود برای بغداد اشاره میکند. او بغداد را به عنوان مکانی پر از زیبایی و گنجینهها میداند و میگوید که دلش برای این شهر تنگ شده است. سفر به کعبه او را به بغداد میرساند و او از این سفر خوشحال است.
شاعر به چشمه دجله و آب آن اشاره میکند و آرزو میکند که بتواند از آن آب بنوشد. او از مشکلات و کمبودهای خود در بغداد حرف میزند و این که بدون پول نمیتواند به آرزوهایش برسد. همچنین به عشق و دلدادگی اشاره میکند که دلش را از دست داده و جستوجوگر معنوی است. در نهایت، او از خود میپرسد که آیا عشق و longing او برای بغداد و زیباییهایش بیثمر خواهد بود یا نه.
هوش مصنوعی: خاک بغداد باید در آب بصره باشد و چشمه دجله باید در دل من قرار گیرد.
هوش مصنوعی: سفر به کعبه مرا به بغداد آورد، خداوند را شکر میکنم که هر سال باید به این سفر بروم.
هوش مصنوعی: دل آزرده و خسته من چطور میتواند ارزشهای بغداد را بفهمد؟ برای درک بغداد، باید دلی تازهتر و پرشورتر داشته باشم.
هوش مصنوعی: اما بدون ثروت، در بغداد نمیتوانم به اهدافم برسم. باید در بغداد سرمایهای داشته باشم تا به خواستههایم دست یابم.
هوش مصنوعی: بغداد پوشیده از رازها و ثروتهای پنهانی است و با وجود تمام سختیها، باید به آنجا سفر کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی از گنجینه درونیام به من نمیدهند، باید به عمق روانم نگاه کنم و آن را بشکافم.
هوش مصنوعی: از دور نگاهی خواستم، نه بوسهای و نه نزدیکی؛ زیرا در عشق، این مقدار از من کافی است.
هوش مصنوعی: در کنار دجله، آبهای زیادی وجود دارد. ای خدا! کاش از آن چشمهٔ خوشگوار آب بنوشم.
هوش مصنوعی: ماه در کشتی نشسته و در حالی که کشتی بر روی آب دجله روان است، اشکهای من را به زبان میآورد و میگوید که کشتی نتواند از من جدا شود.
هوش مصنوعی: من آدم دیوانهای هستم که وقتی به ماه نو نگاه میکنم، میگویم اگر آنجا پا بگذارم، باید سرم را پایین بیاورم.
هوش مصنوعی: اگر مال من را دزد ببرد و دل من را عشق برباید، در این میان، من باید در برابر این دو یکی از آنها را انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: جگرم از شدت ناراحتی و دلتنگی خشک شده است. از بس که گفتگوها و حرفهای محبتآمیز را میشنوم، حالا نمیدانم چه کنم. اما میدانم که باید در این وضعیت صبر و تحمل بیشتری داشته باشم.
هوش مصنوعی: ای خاقانی، دیگر از عشق نگو، چون باید از دل گمشدهام خبری داشته باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.