از هستی خود که یاد دارم
جز سایه نماند یادگارم
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم
چون یار ز من برید سایه
چون سایه ز من رمید یارم
از همنفسان مرا چراغی است
زان هیچ نفس زدن نیارم
زان بیم که از نفس بمیرد
در کام نفس شکسته دارم
چون همنفسی کنم تمنا
بر آینه چشم برگمارم
ترسم ز نفاق آینه هم
زان نتوانم که دم برآرم
خاقانیوار وام ایام
از کیسهٔ عمر میگزارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات و تجربیات خود درباره گذر زمان و تنهایی میپردازد. او از حالت خود در زندگی و فقدان عشق صحبت میکند و اینکه تنها یادگار او سایهاش است. اگر سایهاش هم از او جدا شود، از حال و روزش تعجب نمیکند. او احساس میکند که در نبود یارش، سایهاش هم به او وفادار نیست. همچنین، ترس از انتقاد یا نفاق او را از بیان احساساتش منع میکند. در نهایت، او با نگرانی و حسرت به ایام عمر خود مینگرد و میداند که از کیسه عمرش چیزی کم میشود.
هوش مصنوعی: از زمانی که خودم را به یاد دارم، تنها سایهای از وجودم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر سایهام هم از من جدا شود، از روزگار چیز عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که محبوبم از من دور شد، مانند سایهای که از من فاصله میگیرد، او هم از من دوری میکند.
هوش مصنوعی: من از همراهان خود نوری دارم که به خاطر آن نمیتوانم بدون نفس کشیدن بمانم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که دارم از اینکه به دلیل خواستههای نفس از بین بروم، همواره در درون خودم یک نوع شکست احساس میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی با کسی همصحبت میشوم، آرزو میکنم که به چشمانش نگاه کنم و از احساساتش باخبر شوم.
هوش مصنوعی: نگرانم از اینکه دروغ و نفاق باعث شود نتوانم حتی یک کلمه هم بگویم.
هوش مصنوعی: من ایام زندگیام را همچون خاقانی با دقت و احتیاط خرج میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
زیرا که به روزگار پیری
جز شکر تو نیست غمگسارم
جز گفتن شعر زهد و طاعت
[...]
از خواجه مظفر کریوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نیم و یکان یکان من
بر خود شب و روز می شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
[...]
الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنهٔ آن بت عیارم
من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم
صاحب سر درد و رنج گشتم
[...]
سودا زده فراق یارم
بازیچه دست روزگارم
ناچیده گلی ز گلبن وصل
صد گونه نهاده هجر خارم
بی آنکه شراب وصل خوردم
[...]
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.