گنجور

 
خاقانی

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود

زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود

بودند بسی سوختگان گرد در او

لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود

من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان

بر صورت من راست چو خورشید سما بود

بر چشم من آن ماه جهان‌سوز رقم بود

بر عشق وی این آه جهان‌سوز گواه بود

از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود

از من سخن عذر و ازو عین رضا بود

بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش

چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود

هر نعت که در وصف مثالش بشنودم

با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود

من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش

کای دل به جهان اینکه مرا بود کرا بود

من بودم و او و صفت حال من و او

صاحب خبران صبحدم و باد صبا بود

تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش

پروانه‌ای اندر حرم شمع صفا بود

آواز ز عشاق برآمد که فلان شب

معراج دگر نوبت خاقانی ما بود

 
 
 
میبدی

فر کو نه بدی باشه آن را که سها بود

عاشق بهمه جایی انگشت‌نما بود

کمال خجندی

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود

تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود

جهان ملک خاتون

یاری که همه میل دلش سوی وفا بود

برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود

بر حال من دلشده ی زار نبخشود

این نیز هم از طالع شوریده ی ما بود

از هجر تو هر چند که کردیم شکایت

[...]

قاسم انوار

این عشق و مودت اثر لطف خدا بود

وین جمله عنایت نه باندازه ما بود

جوری، که ز تو بر دل غمدیده ما رفت

بر شکل بلا بود ولی عین عطا بود

از روز ازل عاشق و شوریده و مستیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
شیخ بهایی

تا گفت بلی، دل به بلای تو در افتاد

هرگز زبلای تو نرست این چه بلا بود؟

میل از طرف ما مشمارید که در کاه

هر میل که بود از طرف کاهربا بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه