گنجور

 
قاسم انوار

این عشق و مودت اثر لطف خدا بود

وین جمله عنایت نه باندازه ما بود

جوری، که ز تو بر دل غمدیده ما رفت

بر شکل بلا بود ولی عین عطا بود

از روز ازل عاشق و شوریده و مستیم

این نیز هم از سابقه لط ف شما بود

در حال «اناالحق » زد و شد بر سر آن دار

منصور که سر حلقه مستان خدا بود

هر یک دو سه گامی بدویدند و برفتند

گر مست خدا بود و گر مرد هوا بود

هر قصه، که بینید درین راه خطرناک

زنهار مپرسید که: چونست و چرا بود؟

دایم دل قاسم بکرمهای تو شاد است

شان تو همیشه کرم و صدق و صفا بود

 
 
 
میبدی

فر کو نه بدی باشه آن را که سها بود

عاشق بهمه جایی انگشت‌نما بود

خاقانی

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود

زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود

بودند بسی سوختگان گرد در او

لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود

من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان

[...]

کمال خجندی

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود

تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود

جهان ملک خاتون

یاری که همه میل دلش سوی وفا بود

برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود

بر حال من دلشده ی زار نبخشود

این نیز هم از طالع شوریده ی ما بود

از هجر تو هر چند که کردیم شکایت

[...]

قاسم انوار

گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود

خوش سلسله ای بود، که در گردن ما بود

هر حال که در حسن مودت دل ما داشت

باروی تو، بی شایبه روی و ریا بود

از دولت وصلت فلک اندر همه حالی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه