نی دست من به شاخ وصال تو بررسید
نی وهم من به وصف جمال تو دررسید
این چشم شوربخت تو را دید یک نظر
چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید
عمریست کز تو دورم و زان دلشکستهام
نی از توام سلام و نه از دل خبر رسید
از دست آنکه دست به وصلت نمیرسد
جانم ز لب گذشت و به بالای سر رسید
هر تیر کز گشاد ملامت برون پرید
بیآگهیِ سینه، مرا بر جگر رسید
با این همه به یک نظر از دور قانعم
چون روزی از قضا و قدر، این قدر رسید
دوری گزیدن از در تو دل نمیدهد
خاقانی این خبر ز دل خویش بر رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوری و جداییاش از محبوب صحبت میکند و بیان میکند که هرچند به وصال و جمال محبوب نرسیده، فقط با یک نگاه، هزاران فتنه و تاثیر را تجربه کرده است. او به سالهای دوری از محبوب اشاره میکند و ابراز ناامیدی میکند که هیچ خبری از محبوب به او نمیرسد. شاعر میگوید که دوست ندارد از در محبوب دور شود و این احساس عمیق را به تصویر میکشد. در نهایت، او این احساسات را به عنوان خبری از دلش منتقل میکند.
هوش مصنوعی: دستم هرگز به شاخ وصل تو نرسید و تصورم نیز به توصیف زیباییات نرسید.
هوش مصنوعی: چشم بد سرنوشت تو را یک لحظه نگاه کرد و از آن یک نگاه، چندین هزار دردسر و مشکل برایت به وجود آمد.
هوش مصنوعی: سالهاست که از تو دور هستم و دلم از این جدایی شکسته است. نه میتوانم از تو سلامی بکنم و نه از دل خبر تازهای به تو برسانم.
هوش مصنوعی: دل به دست آوردن معشوق از دست کسی برنیامد، بنابراین جانم از غم و عشق او به لب رسید و حالا به مرحلهای رسیده که به آرامش فکر میکنم.
هوش مصنوعی: هر انتقادی که به سمت من پرتاب میشود، به خاطر نا آگاهی از درون من، به عمق وجودم تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: با اینکه اتفاقات و مشکلات زیادی در زندگی وجود دارد، من با یک نگاه به دور میتوانم راضی باشم، زیرا گاهی اوقات به صورت ناگهانی، چیزهای خوبی به دست میآید.
هوش مصنوعی: خاقانی نمیتواند از دوری تو کنار بیاید و دلش این خبر را از عمق وجودش منتقل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اعلی خدایگان جهان از سفر رسید
منت خدایرا که بفتح و ظفر رسید
تمغاج خان اعظم مسعود رکن دین
کز وی بسعد اکبر و اصغر نظر رسید
شاهی که ماه رایت منصور او بقدر
[...]
بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید
کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
بختم بمژده گفت که هان زود قطعه
برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید
چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر
[...]
از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید
تا ریشه ام چو رشته به آب گهر رسید
از بوی پیرهن گذرد آستین فشان
در مغز هر که بوی کباب جگر رسید
از ریزشی که کرد در ایام نو بهار
[...]
شکر خداکه دوره غربت بسر رسید
رنج سفرگذشت و نعیم حضر رسید
روزی که رختبستماز ایران سوی فرنگ
پنداشتم که عهد عقوبت بسر رسید
گفتم زمان خرقه تهی کردنست، خیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.