گنجور

 
خاقانی

کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا

در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا

می‌کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم

حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا

صبح آخر دیده‌ای؟ بختم چنان شد پرده‌در

صبح اول دیده‌ای؟ عمرم چنان شد کم‌بقا

با که گیرم انس کز اهل وفا بی‌روزیم

من چنین بی‌روزیم یا نیست در عالم وفا

در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم‌دوست

دوست خود ناممکن است ای کاش بودی آشنا

من حسین وقت و نااهلان یزید و شمرِ من

روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا

ای عراق الله جارک، نیک مشعوفم به تو

وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را

گرچه جان از روزن چشم از شما بی‌روزی است

از دریچهٔ گوش می‌بیند شعاعات شما

عذر من دانید کاینجا پای‌بستِ مادرم

هدیهٔ جانم روان دارید بر دست صبا

تشنهٔ دل تفته‌ام از دجله آریدم شراب

دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا

بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار؟

نوش‌دارو چون توان جست از دهان اژدها؟

پیش ما بینی کریمانی که گاهِ مائده

ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا

گر برای شوربائی بر در این‌ها شوی

اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا

مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم

در عدم نه روی، کآنجا بینی انصاف و رضا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
شمارهٔ ۲ - مطلع دوم به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

با سلام . طبق چیزی که بنده میدانم شهری که خاقانی اهل آنجاست شَروان نام دارد نه شِروان . همان طور که خاقانی جایی به طعنه از این شر استفاده می‌کند و می‌گوید:

خطه ی شَروان نشود خِیر وان

و در این خوانش فوق زیبا و با احساس در مصرع ( در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم‌دوست )
به جای شَروان شِروان تلفظ شده است

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عسجدی

عسکری شکر بود تو گو بیا می‌شکرم

ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا

از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم

گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا

کشه بر بندی گرفتی در گدائی سرسری

[...]

ناصرخسرو

پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارسا

پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا

پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو

کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا

پادشا گشت آرزو بر تو ز بی‌باکی تو

[...]

قطران تبریزی

تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا

در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا

تا مرا بیند بلا با کس نبندد دوستی

تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا

من بدی را نیک تر جویم که مردم را بدی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شاعران بینوا خوانند شعر با نوا

وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا

طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته

عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا

اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن

[...]

امیر معزی

ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا

در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا

از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت

شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا

پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه