گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

روزم فرو شد از غم، هم غم‌خوری ندارم

رازم برآمداز دل، هم دلبری ندارم

هر مجلسی و شمعی من تابشی نبینم

هر منزلی و ماهی من اختری ندارم

غواص بحر عشقم، بر ساحل تمنی

چندین صدف گشادم، هم گوهری ندارم

امید را به جز غم سرمایه‌ای نبینم

خورشید را به جز دل نیلوفری ندارم

زر زر کنند یاران، من جو جوم که در کف

جز جان جوی نبینم جز رخ زری ندارم

از هر که داد خواهم بیداد بینم آوخ

برجور خوش کنم دل چون داوری ندارم

بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم

با بدتری بسازم چون بهتری ندارم

ریحان هر سفالی بی‌کژدمی نبینم

جلاب هر طبیبی بی‌نشتری ندارم

خاقانی غریبم، در تنگنای شروان

دارم هزار انده و انده بری ندارم

یاران چو کید قاطع بر دفع کید ایشان

جز پهلوان ایران یاری‌گری ندارم