روزم فرو شد از غم، هم غمخوری ندارم
رازم برآمداز دل، هم دلبری ندارم
هر مجلسی و شمعی من تابشی نبینم
هر منزلی و ماهی من اختری ندارم
غواص بحر عشقم، بر ساحل تمنی
چندین صدف گشادم، هم گوهری ندارم
امید را به جز غم سرمایهای نبینم
خورشید را به جز دل نیلوفری ندارم
زر زر کنند یاران، من جو جوم که در کف
جز جان جوی نبینم جز رخ زری ندارم
از هر که داد خواهم بیداد بینم آوخ
برجور خوش کنم دل چون داوری ندارم
بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم
با بدتری بسازم چون بهتری ندارم
ریحان هر سفالی بیکژدمی نبینم
جلاب هر طبیبی بینشتری ندارم
خاقانی غریبم، در تنگنای شروان
دارم هزار انده و انده بری ندارم
یاران چو کید قاطع بر دفع کید ایشان
جز پهلوان ایران یاریگری ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوه شدید خود صحبت میکند و احساس تنهایی و بیکسی را بیان میکند. او میگوید که در میان جشنها و نورها، هیچ شادی و زیبایی نمیبیند و در دلش دلیلی برای خوشحالی ندارد. حتی در عشق نیز، با وجود اینکه تلاش کرده، به گوهری نرسیده است. او به فقدان امید اشاره میکند و میگوید که تنها چیزهایی که دارد، غم و درد است. شاعر احساس میکند در میان دوستان و دشمنان تفاوتی وجود ندارد و تنها به فکر جان خود است. در نهایت، در جایگاه یک غریب، از اندوههای بسیار خود سخن میگوید و مبین است که هیچ یاوری در این درد و رنج ندارد.
هوش مصنوعی: روز من به خاطر غمهای عمیق و درونیام سپری میشود و هیچکس نیست که در این غمهایم شریک شود. رازها و احساساتم از دل خارج شده و دیگر کسی را ندارم که به من عشق ورزد.
هوش مصنوعی: در هر جلسهای که حضور پیدا میکنم، شمعی وجود ندارد که نورافشانیاش را ببینم و در هر خانهای که میروم، ماهی نیست که نوری از خود ساطع کند.
هوش مصنوعی: در دل دریاچه عشق خود، تلاشهای زیادی کردهام و به سواحل آرزوهایم، گنجهایی ورای انتظار آوردهام، اما در نهایت چیزی ارزشمند و گرانبهایی برای خود نیافتم.
هوش مصنوعی: من جز غم چیزی برای امید نمیبینم و هیچ چیز دیگری جز دل نیلوفری را برای خورشید ندارم.
هوش مصنوعی: یاران به زرق و برق و طلا و جواهر توجه دارند، اما من تنها به دنبال روح و جان هستم و نمیتوانم چیزی جز صورت زیبا ببینم.
هوش مصنوعی: از هر کسی که کمک بخواهم، فقط ظلم و ستم میبینم. افسوس که نمیتوانم ناراحتیام را به کسی بگویم، چون در میان ما داوری نیست که به دردم برسد.
هوش مصنوعی: من دل خود را بر دشمنان میزنم و مانند دوستان نمیبینم. چون نمیتوانم با بهترینها زندگی کنم، با بدترینها کنار میآیم.
هوش مصنوعی: هر گلی را که میبینم بدون آنکه کژدمی در آن باشد، نمیپسندم. و هیچ طبیبی را هم نمیخواهم که در کارش صداقت و خلوص نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من در سرزمین شروان به شدت تنها و غمگین هستم و هزاران خشم و ناراحتی در درونم دارم، اما هیچ کسی برای دلخوشی و دلداری کنارم نیست.
هوش مصنوعی: دوستانم مانند شمشیری تیز به مقابله با ترفندهای دشمن میآیند و من جز قهرمان ایرانی حامی دیگری ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باغ جان که به ز لبت نوبری ندارم
یاد لبت خورم می سر دیگری ندارم
طوق غم تو دارم بر طاق از آن نهم دل
کز طوق تو برون سر در چنبری ندارم
عید منی و شادی میبینم از هلالت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.