ای عندلیب جانها طاووس بسته زیور
بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر
ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم
سوزن شکاف غمزهت سوسن نمای عبهر
ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش
بیمار دو لب تو در زهر خنده شکر
نوشین مفرح آن لب جو سنگ خال مشکین
مشکین جو تو دیدم با جو شدم برابر
تو میخوری به مجلس بر خاک جرعه ریزی
من خاک خاک باشم کز جرعه یابم افسر
پیشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بینم
برچینمش به مژگان سازم سرشک احمر
گر باده مینگیرم بر من مگیر جانا
من خون خورم نه باده، من غم کشم نه ساغر
ز آن آب آذر آسا ز آن سان همی هراسم
کز آب، سگ گزیده، شیر سیه ز آذر
خاقانی آمد از جان چون حلقه بر در تو
بیپا و سر چو حلقه حلقه به گوش چون در
تو شاه نیکوانی تاج تو زلف مشکین
مانا که چتر سلطان سایهت فکنده بر سر
هست اعشی عرب را از من سرشک خجلت
چون سیف ذوالیزن را از سیف دین مظفر
از چار و هفت گیتی سلطان خلاصه آمد
مختار چار ملت سردار هفت کشور
افسر خدای خسرو کشور گشای رستم
ملکت طراز عادل ملت فروز داور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و از احساسات عاطفی عمیق سخن میگوید. شاعر از معشوقش به عنوان طاووس زیبا یاد میکند و از او میخواهد که لبخند بزند و غنچه لبش را بگشاید. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و نیز به احساس سوختهای که در دل دارد. شاعر بیان میکند که اگرچه معشوق در مجالس مینوشد و شادی میکند، او به شکل دیگری از عشق و غم رنج میبرد. با اشاره به مشکلات و غمها، او خود را در مقابل زیبایی و عظمت معشوق خضوع میکند و آرزو دارد که حتی خاک پای او باشد. در نهایت، شاعر معشوقش را پادشاهی میداند که بر سر دیگران سایه افکنده و او را نماینده خوبیها و عدالت خطاب میکند.
هوش مصنوعی: ای بلبل عاشق، در حالی که طاووس زیور خود را پنهان کرده است، گلبرگهای لب خود را بگشای و آواز زیبای خود را سر بده.
هوش مصنوعی: ای غنچهٔ دهانت، از چشم سوزنی کمتر میسوزد. شکاف غمزهٔ تو، مانند سوسن، جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: ای زیبای سوخته، بیتابی تو مثل آتش دلسوزی است که با اشک میسوزد. لبهای تو که در عین خندیدن زهر تلخی دارند، در واقع شیرینی شکر را به یاد میآورند.
هوش مصنوعی: لبهای خوشرنگ و زیبا، مانند جو نازک و لطیفی که سیاهچالهای بر آن نقش بسته، مرا شاداب و سرزنده کرده است. من نیز با نگاه به آن لبها، احساس برابری و همسطحی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: تو به مجلس میروی و گواراترین نوشیدنیها را مینوشی، اما من، از خاک و ریشهام، با همان قطرهای که از تو مینوشم، به مقام و احترامی دست مییابم.
هوش مصنوعی: اگر پیش تو باشم، به خاکت بوسه میزنم و وقتی تو را میبینم، با مژگانم اشک سرخ را میسازم و برچیدهام.
هوش مصنوعی: اگر من شراب بنوشم، ای محبوب، تو بر من خشم نگیرید. من از شراب نمینوشم، بلکه داغ دل و غمهایم را میخورم و به جای جام و ساغر، غمهایم را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: از آن آبی که مانند آتش است، آنچنان میترسم که از آب، سگی گزیده شده باشد و شیر سیاه از آتش به وجود آمده باشد.
هوش مصنوعی: خاقانی به درگاه تو آمد، بدون پا و سر، مانند حلقهای که به در آویزان است، و مانند حلقهای که به گوش آویخته شده، بیخبر از هر چیز.
هوش مصنوعی: تو بزرگوار و نیکو هستی و موی سیاه تو چون تاجی بر سرت است که مانا و ماندگار است. سایه سلطنت تو به مانند چتری بر سر دیگران گسترده شده است.
هوش مصنوعی: اعشی شاعر عرب از دیدن من شرمنده است، مانند شرمندگی سلاح سیف ذوالیزن در برابر سیف دین مظفر.
هوش مصنوعی: از میان چهار و هفت جهان، شخصی برجسته و ویژه به دنیا آمده است که نماینده و رهبریکننده چهار ملت و فرمانده هفت کشور است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتهای بزرگ و افتخارآفرین تاریخ ایران اشاره دارد. افسران و فرماندهان قوی مانند رستم، که به خاطر دلاوری و نیکیشان در تاریخ شناخته شدهاند، نماد عدالت و سرزمین داری هستند. همچنین، بر نقش مهمی که این شخصیتها در برقراری نظم و عدالت در بین مردم داشتهاند، تأکید میکند. درواقع، اشاره به قدرت و عظمت کشور و جلالی که این افراد به ملت میبخشند، دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر
باز این چه رستخیزست این خود کجا درآمد
این را که ره نمودست از بهر فتنه ایدر
ای دوستان یکدل، دل باز شد ز دستم
[...]
آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر
آیین ماه آذر بوی می است و آذر
باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه
بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر
یک بخشش تو کردن بار دویست گردون
[...]
آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر
با صد هزار کشی خندان درآمد از در
تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا
سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش
[...]
فرخنده باد و میمون این مجلس منور
بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر
شاهی کجا رسیدست از همت بلندش
تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور
اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم
[...]
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.