زلف سیه منه که حجاب قمر شود
مپسند روزگارم از این تیره تر شود
آیینه روی من، مشو ایمن که سوی توست
آهم، که هم عنان نسیم سحر شود
غافل مشو ز آتش پنهانی دلم،
مپسند پای تا سرم از گریه تر شود
سیلی است سیل اشک که از هجر لعل یار،
هرچند خون شود جگر، این بیشتر شود
پیداست کز غم لب یاقوت فام توست
لخت دلم که رنگ به خون جگر شود
ویرانه دلم که بود جای گنج مهر،
ز این بیشتر مخواه که زیر و زبر شود
کوته نظر، نظر ز تو بر دیگری کند
حاشا که دیده جز به رخت دیدهور شود
ای نور دیده دیده به غیرت درآورم
گر دیده باز بر رخ یاری دگر شود
افسر حدیث عشق تو و محنت فراق
مشکل فسانه ای است مبادا سمر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.