گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

از درم باز کی آن دلبر طناز آید

عمر بگذشته ندیده است کسی باز آید

باز می دوزمش از سوزن صبر و نخ تاب،

تیر مژگانت اگر پرد در راز آمد

سوخت در آتش غیرت دل خونم، که چرا،

لب جام است که با لعل تو دمساز آید

مالک حسن است که زآن مرحله در کشور عشق

ار نیاریش دو صد قافله ناز آید

دل به زلف تو بسی هست ولی سوخته نیست

این دل ماست در آن حلقه که ممتاز آید

گر تو با زمزمه بر خاک من آری گذری،

ز استخوانم به لحد همچو نی‌ آواز آید

مرغ جانم به کمان خانه ابروت نشست

نیک دارش تو، مبادا، که به پرواز آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode