به غم دوست فکندیم دل خرّم را
خرّم آن دل، که گزیده است غم عالم را
خنک آن دم که زند بردل ریشم خنجر
زخم اگر دوست زند خود چه کنم مرهم را
من دیوانه پری زاده بسی دیدم لیک،
نیست این حسن و بها، هیچ بنی آدم را
ما سیه روز و رخت مهر و دمت عیسی صبح
رو به ما کن که غنیمت شمریم این دم را
تا پریشان نکنی خاطر ما شیفتگان،
هر دم آشفته مکن طرّه خم در خم را
قطره خون دلم شبنم و رویت خورشید
پرتو مهر فروزان چه کند شبنم را؟
دهنت قطره و در سینه دلم قلزم خون
عجب این است که این قطره نجوید یم را
شادمان زیسته ام با غم عالم عمری
تا مگر خاطر دلدار نبیند غم را
عشق یک روزه اگر کارگر آید، افسر
کمتر از کودک یک ساله کند رستم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که اطفال به گهواره درون از ستمت
سور نادیده بجویند همی ماتم را
قفسی شد ز تو عالم به همه عالمیان
اینت زحمت ز وجود تو بنیآدم را
وه که تا روز قیامت پی آلایش ملک
[...]
گر بهم میزدم امشب مژهٔ پر نم را
آب میبرد به یک چشم زدن عالم را
سوز دیرینهام از وصل نشد کم چه کنم
که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را
آن پری چهره مگر دست بدارد از جور
[...]
رشحه ای ابر کرم بادیه ای بی نم را
جرعه ای ماهی هجران زده زمزم را
عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را
دزد چون شحنه شود، امن کند عالم را
عالم آب چو بیرون برد از دل غم را
غم نداریم اگر آب برد عالم را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.