گنجور

 
افسر کرمانی

دوش از درم درآمد، آن سرو سیمتن

شادان و خوی فشان و غزلخوان و خنده زن

با رویی، ای بمیرم، تاراج دین و دل

با مویی، ای نباشم، یغمای جان و تن

دلهای خستگانش، اندر شکنج زلف

جانهای بی دلانش، اندر چه ذقن

بر چهره دلفریبش هی رشحه رشحه خوی

چون قطره قطره ژاله بر برگ نسترن

زلفیش و مو بمو، همه زنجیر عاشقان

موئیش و تو بتو، همه زنار برهمن

از لوح سیمگونش پیدا، غبار مشک

در حقه عقیقش، پنهان دُر عدن

شمع رخش، به مشعل خورشید سخره خوان

لعل لبش، به معدن یاقوت طعنه زن

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
فرخی سیستانی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن

گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن

گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره

گفتایکی همه گره است و یکی شکن

گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

ازرقی هروی

ای گلبن روان و روان را بجای تن

پیش آر جام و تازه کن از راح روح من

زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو

د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن

خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

تا باد ماه آبان بگذشت در چمن

شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من

چون تخته های زرین بر نیلگون پرند

برگ چنار ریخته از باد در چمن

بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه