مرحبا ای برید باد شمال
که به ما می دهی نوید وصال
چند گویی که خون عاشق مست
شد به فتوای شیخ شهر حلال
عاشق و رند و بی خود و مستم
گر مرا می کشی تعال، تعال
با شراب مروّق لعلت
جامم از خون دیده مالامال
گر مرا می کشی به عشوه بکش
که همین جا است جای غنج و دلال
چون تو نقشی دگر نخواهد زد
قلم صنع قادر متعال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ندانی ره حرام و حلال
نشمرد کس ترا ز اهل کمال
شاد باش ای هیون آخته یال
هیکل کوه کوب و هامون مال
از پیت کوس خورده کوه ثبیر
وز تکت کاخ خورده باد شمال
بوده با رنگ وقت تک همسر
[...]
میل کرد آفتاب سوی شمال
روز فرسوده را قوی شد حال
باد بر شاخ کوفت شاخ درخت
خاک در بیخ دوخت بیخ نهال
کوه در آب رفت از آتش میغ
[...]
مگر آن بخت یابم از اقبال
کافکنم رخت در جهان کمال
ای جناب تو قبلهٔ اقبال
حضرت تو مخیم آمال
دین اسلام را کمال تویی
از تو مصروف باد عین کمال
تو ابو القاسمی بکنیت و هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.