دوشینه به ره دیدم خندان و غزلخوانش
گیسوی عبیرآگین رخسار خوی افشانش
هرجا که دلی، چون صید، در دام سر زلفش
هرجا که سری، چون گوی، اندر خم چوگانش
شمشاد به شرم اندر پیش قد دلجویش
خورشید برغم اندر، با طلعت تابانش
در سبزه همی پنهان یک خرمن نسرینش
در لاله همی پیدا صد دامن ریحانش
از تاب شرار می بر چهره چکانش خوی
خوی، رشحه ای از رخ، هی بر جیب و گریبانش
از خط به مهش هاله وز خوی به گلش ژاله
افتاده به دنباله گیسوی پریشانش
نشنیده کس اسپرغم با لاله شود توأم
جز طرّه خم در خم بر چهره فروزانش
زافسون به رخ زیبا زلفین شبه آسا
بشکسته وز او پیدا، بشکستن پیمانش
چشمش ز نگه کردن، کارش همه خون خوردن
یک کافر و در گردن صد خون مسلمانش
بر نرگس جان افزاش الماس نموده جا
موران همه را مأوا، گردشکر ستانش
از سیم یکی خرمن بنهفته به پیراهن
نامیده مر او را تن، از بیم گدایانش
بس خون کسان خورده، رنگین کف از آن کرده
دستان به حنا برده، ای وای ز دستانش
خون ریختش آیین، سر پنجه به خون رنگین
وز قتل کسان خونین، تیغ و کف و دامانش
دل غرقه به خون تا کی، آتش به درون تا کی،
اندوه فزون تا کی، آه از دل سندانش
ترکی است جفا آیین، بیرحم، ولی پرکین
ویسی که دو صد رامین، سرگشته و حیرانش
سرخوش برود هر جا وز کس نکند پروا
بیمی نبود مانا، از تیغ جهانبانش
بر دین، نبی خاتم، دارای فلک مخیم
شاهی که به جان خادم، شد بوذر و سلمانش
دارای جهان احمد، کز روز ازل آمد
شاهنشهی سرمد، اندر خور دربانش
اعظم نبی خاتم، اکرم خلف آدم
زآدم همه جا اقدم، چه بدو و چه پایانش
او محرم علیین، او ملجأ کروبین
ز او هستی ماء و طین، برپا شده بنیانش
شیدای لقای حق، مشتاق رضای حق
بل کرده فدای حق، آن گوهر دندانش
شاهان فلک افسر، میران ملک چاکر
بنهاد همه یکسر، سر بر خط فرمانش
هر درد از او درمان، هر مشکل از او آسان
هر بی سر و بی سامان، از او سر و سامانش
او علت هر موجود، او باعث بر هر جود
عالم همه از او بود، پیدا همه پنهانش
نه توده این افلاک، کافزون بود از ادراک
کمتر ز کفی از خاک، آمد به بیابانش
این تند روش گردون، کز دیده بود بیرون
گردی است که از هامون برخاسته انبانش
نوح ار نه ورا بستود، ور نی بدرش رخ سود
هرگز نه خلاصی بود از لجه طوفانش
یونس بدیش ارنی، بر لب همه نام وی
می بود رهایی کی، از کام نهنگانش
عنقای قیاس ما، عمری پرد از بالا
آخر نگزیند جا، بر کنگر ایوانش
افسر، چه ثنا گوید، کش محض خطا گوید
وصف آنچه خدا گوید، لایق نه بجز آتش
فردا که به رستاخیز، بس دیده بود خون ریز
هرکس به پناهی نیز، دست من و دامانش
تا مهر زخارا، کو، هر صبح نماید رو،
همواره محبّ او، دل خرم و شادانش
بادا دل خصم دون، از نافج غم پرخون
گردان شده تا گردون، بر کام محبانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلربایی معشوقهای میپردازد که در فضای طبیعی و دلنشین قرار دارد. اشعار به گیسوان بلند و زیبایی صورت او اشاره میکند و تأثیر شگرف وی بر دل و جان عاشقان را به تصویر میکشد. شاعر با تشبیهات زیبا، از ساختار طبیعی و لطافت وجود او سخن میگوید و نقش او را در آلام و خوشیهای عاشقانه برجسته میکند. در ادامه، به مشکلات و دردهای عاشقان و تأثیرات عاطفی عمیق آنها پرداخته میشود. شاعر نهایتا با اشاره به قدرت و مقام والای یک شخص مقدس، به وحدت و عشق الهی اشاره میکند. در مجموع، شعر حاکی از تقابل زیبایی، عشق و دردهای انسانی است.
هوش مصنوعی: روز گذشته در راه، دختری را دیدم که میخندید و شعر میخواند. موهای خوشبویش بر چهرهاش میریخت و زیباییاش چشمنواز بود.
هوش مصنوعی: هر کجا که دلی عاشق و گرفتار باشد، مانند صید در دام زلف اوست و هر کجا که سری وجود دارد، همچون گوی در چالهی بازی چوگان به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: در اینجا زیبایی و شکوه یک محبوب توصیف شده است که در مقابل او، درخت شمشاد به خاطر شرم خم شده است و خورشید نیز با تابش نور خود، به زیبایی او میافزاید.
هوش مصنوعی: در میان سبزهها، یک خوشه گل نسرین پنهان است و در گلهای لاله، وجودش را میتوان با صد دامن ریحان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از شدت زیبایی و جذابیت او، گرما و شعلهای بر چهرهاش میدرخشد. بخشی از زیباییاش بر روی لباس و گریبانش نمایان است.
هوش مصنوعی: از لبههای خط زیبایش، نوری مانند هاله میتابد و از شخصیت شیرینش، قطرات شبنم مانند عرق بر گل زیبایش میچکد، همهی اینها به دنبال موهای پریشان و زیبا اوست.
هوش مصنوعی: هیچکس همچون من در این دنیا با لالهای که سرخ و زیباست، آشنا نشده است، جز اینکه موهای تابدار و درهمریختهاش بر چهره درخشانیاش سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه چهره او مانند افسون است و درخشش زلفهایش شبیه به صورت نیمهشب میباشد. این زیبایی باعث شده که پیمانش را بشکند و حقیقت واقعیاش نمایان شود.
هوش مصنوعی: چشم او با نگاهش به کسی، باعث میشود که او مانند یک کافر، دلش برای یک مسلمان خون شود و این درد و رنج را بر گردن صد مسلمان دیگر نیز بگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و زینت نرگس اشاره میکند و میگوید که نرگس با درخشش خود مانند الماس بر جان انسانها جلا میدهد. همچنین، این گل زیبا مثل پناهگاهی برای موجودات دیگر در طبیعت است و به نوعی جذابیت و دلربایی آن را بیان میکند.
هوش مصنوعی: از نقره خوراکی را در زیر لباس پنهان کرده، زیرا از ترس گدایان او را تن مینامند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد را به خاطر اشتباهات و ظلمهایشان از بین برده و دستانش به خاطر این کارها به خون مردم آغشته شده است. او دستانش را به رنگ حنایی درآورده و این نشاندهندهی جنایات اوست. وای بر او از این دستان.
هوش مصنوعی: او با خون کسی که به دستش ریخته شده، دستانش را رنگین کرده و به خاطر کشتن دیگران، تیغ و لباسش به خون آغشته است.
هوش مصنوعی: دل پر از درد و غم تا کی ادامه خواهد داشت؟ این آتش درون که جان را میسوزاند، چه زمانی خاموش خواهد شد؟ این اندوه بیپایان تا کی به سر خواهد آمد؟ آهی که از دل به ویژه سنگینی آن مینالد، چه زمانی آرام خواهد گرفت؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وضع و رویهٔ عشق، بیرحمانه و سخت است، اما در عین حال، بسیار جذاب و دلربا میباشد. این عشق، همانند ویسی است که دو صد نفر رامین را دچار حیرت و سرگشتگی کرده است.
هوش مصنوعی: شخصی بیپروا و سرخوش به هر مکان میرود و از هیچ کسی نمیترسد، زیرا او همیشه تحت نظر قدرت و سلطهای که دارد، احساس امنیت میکند.
هوش مصنوعی: در دین اسلام، پیامبر آخرالزمان، دارای مقام و قدرتی است که به یاری او، افرادی همچون بوذر و سلمان به خدمت آمدهاند.
هوش مصنوعی: این شعر به ویژگیهای خاص و عظمت شخصیت احمد اشاره دارد که از ابتدای زمان بهعنوان پادشاه ابدی و با شکوهی بزرگ به این دنیا آمده است و دربانانش در خدمت او هستند.
هوش مصنوعی: نبی بزرگ و آخرین پیامبر، بزرگترین و شایستهترین نسل آدم است. او در همه جا برتر و اولی است، چه در آغاز وجودش و چه در زمان پایانش.
هوش مصنوعی: او نزدیک به مقامهای بلند است و پناهگاهی برای دلسوختگان. از اوست که زندگی و وجود از آب و خاک به وجود آمده و بنیاد او برپا شده است.
هوش مصنوعی: عاشق دیدار پروردگار و در پی جلب رضایت او است. او تمام وجودش را فدای این عشق کرده و به ارزش و زیبایی آن عشق مانند یک گوهر باارزش مینگرد.
هوش مصنوعی: پادشاهان آسمان، تاجدار و فرمانروایان زمین، همه یکسان و بدون استثنا، سر تسلیم به فرمان او فرود آوردند.
هوش مصنوعی: هر دردی که داریم، او درمانش میکند و هر مشکلی که پیش بیاید، او آن را آسان میکند. کسانی که در زندگی بیهدفی و بینظم هستند، او به آنها نظم و هدف میدهد.
هوش مصنوعی: او علت وجود هر چیز است و سبب همه خوبیها، تمام موجودات از او سرچشمه میگیرند. او که در عین پنهان بودن، در همه جا آشکار است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه این آسمانهای وسیع و بینهایت، فراتر از درک انسانی است و نه انسان از یک تکه خاک کمتر است. انسان از خاک به دنیای وسیعتر و بیابان زندگی قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: این دنیا، مانند گردباد و طوفانی است که از دور دیده میشود و هیچ چیز در آن پایدار نیست. مانند گرد و غباری است که از بیابان برمیخیزد و به راحتی محو میشود.
هوش مصنوعی: اگر نوح به او توجهی نمیکرد و او را نمیستود، و اگر او را رها میکرد، هرگز راه نجاتی از دریا و توفان نداشت.
هوش مصنوعی: اگر یونس را به من نشان دهی، همگان بر زبان نام او را میبرند، اما آیا از چنگ نهنگها رهایی مییابد؟
هوش مصنوعی: پرندهایی افسانهای مانند عنقا، هرگز نمیتواند در مکان معینی اقامت کند و همیشه در اوج و بلندی زندگی میکند؛ در حالی که بر روی کنگرهی ایوانش نشسته است. این نشاندهندهی نوعی آزادی و عدم وابستگی به مکان خاصی است.
هوش مصنوعی: نمیتوان ستایش و توصیف خداوند را بهدرستی بیان کرد، چرا که انسان فقط قادر است به اشتباه بگوید و چیزی کمتر از آنچه شایسته اوست را توصیف کند. در نهایت، جز آتش و عذاب، چیزی شایستهاش نیست.
هوش مصنوعی: روز قیامت، وقتی که هر کسی دیدههایش پر از خونریزی باشد، من به کسی پناه میبرم که دامنش را بگیرم و از او کمک بخواهم.
هوش مصنوعی: هر صبح که خورشید از سمت مشرق طلوع میکند، دل عاشق همواره شاد و خوشحال از محبت محبوبش است.
هوش مصنوعی: بگذار دل دشمنان پست، از غم و اندوه پر از خون شود، تا آسمان بر کام دوستانش شیرین و خوش شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش
جمشید تو را چاکر خورشید تو را مفرش
بخرام بیا کاین دم والله که نمیگنجد
نی میوه و نی شیوه نی چرخ و مه و مه وش
جز ما و تو و جامی دریا کف خوش نامی
[...]
او را بدو چشم او در ز دیده همی بینش
تا لذت جان یابی از شیوه شیرینش
در گلشن روی او چون باد صبا هر دم
میبوی و بهم میچین از سنبل و نسرینش
در آینه جانها آنمه رخ خود بیند
[...]
بازآ صنما نرمک، بنشین به سرا خوشخوش
گه بذله شیرین گو گه باده رنگین کش
نه فصل دیست آخر نه وقت میست آخر
پس وقت کیست آخر مخموری و شو سرخوش
گر سرو چمن رفته تو سرو چمان بازآ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.