گنجور

 
افسر کرمانی

باز پیرانه سر از باد بهار

یافت پیرایه عروس گلزار

شد جوان، نخل کهن را عادت

گشت نو، سرو چمن را رفتار

آمد از ابر همان شیوه پیش

سر زد از باد همان پیشه پار

ابر را همسفری با خورشید

باد را همنفسی با اسحار

ناف گل، نافه آهوی ختن

برگ تر، برقع بانوی تتار

بلبلان را همه در گل مسکن

قمریان را همه بر سرو قرار

برده زنگار به گلشن سبزه

سوده شنجرف به گیتی گلزار

عود را عایده از ساعد سرو

تاک را کبکبه از دوش چنار

آب حیوان همه در چشمه کوه

آتش گل همه در خرمن خار

لاله از رنگ چو روی دلبر

غنچه دلتنگ چو لعل دلدار

ابر را گریه پارینه عمل

باد را جنبش دیرینه شعار

قلم صنع به دیوار چمن

کلک تقدیر، در ایوان بهار

آن لب لاله کشید از شنجرف

و آن خط سبزه نوشت از زنگار

برهمن وار، براهیم چمن

آزر آثار، خلیل آزار

بت تراشیش به گلشن پیشه

بت فروشیش به بستان هنجار

نای بلبل، چو نی موسیقی

جان قمری، چو لب موسیقار

آن به فریاد، ز بد عهدی گل

این در افغان ز دل آزاری خار

دوش شد رهبر من، سوی چمن

ناله قمری و فریاد هزار

باغ را دیدم از آن سان که ندید،

هیچ دلداده بروی دلدار

چمنی دیدم از انبوهی گل،

گلشنی یافتم از دوری خار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode