زهی حرّی که ثابت کرد جودت
بر ارباب هنر دست ایادی
زمین با قوّت حلمی که اوراست
ز بار حلم تو کرده تفادی
بحمدالله همه معنیت جمعست
کریمیّ و بزرگی و جوادی
ز روی مرتبت صعب المرامی
بگاه مکرمت سهل القیادی
دعا گو را همی دانی که باشد
و لا و خدمت تو اعتقادی
چو تشریفی نمی فرمایی او را
مفرما سعیش اندر نامرادی
به حرمان رهی چندین چه کوشی
که نه با کافران اندر جهادی
چرایی بر خلاف ظنّ خادم
چو هر کس را بجای اعتمادی
درین معنی که افتادست ما را
دو بیت آمد بخاطر در مرادی
واخوان حسبتهم دروعا
فکانوها و لکن للاعادی
و خلتهم سهاماً صایبات
فکانوها و لکن فی فؤادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان او راست میدارد به شادی
کِه و مِه را همی بخشد به رادی
چون لحن ماه بر کوهان گشادی
زبانش ماه بر کوهان نهادی
نه مُهرش برگرفتی نه گشادی
نه چشم کس بر آنجا اوفتادی
دگر بار ای دل سنگین فتادی
عنان در دست بد عهدی نهادی
ز در دم نیش ها دررک شکستی
ز چشمم چشمه ها بر رخ گشادی
فرامش کرده آن کزعشق صدبار
[...]
ز ما برگشتی و با گل فتادی
دو چشم خویش سوی گل گشادی
ز شرم روی ما گل از تو بگریخت
ز گل واگشتی اینجا سر نهادی
نهادی سر که پای من ببوسی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.