شمارهٔ ۲۲ - این قطعه در مدح شمس الملّة و الدین شمس الدّین خوارزمی گوید:
ای کریمی که پایۀ قدرت
برتر از اوج چرخ گرانست
بر کریمان تو را همان شرفست
که مرا ارواح را برابدانست
ابر جود تو تا همی گرید
کشت زار امید خندان است
گشت سرما چنان که در بینی
نفس باد همچو سوهانست
شمع گردون ضعیف و اندک نور
بر مثال چراغ دزدانست
روز کوتاه چون من از سرما
زانچه بودست نیم چندانست
در دهانها فسرده آب دهان
از دم سرد همچو یخدانست
استخوانها ز لرزه در تن من
همه طقطق کنان چو دندانست
هرکرا پوستین و پشمینه ست
گردن افراز همچو حمدانست
پیش از این زمهریرموی شکاف
پنبه چون پشم پیش سندانست
دفع سرما اگر چه موی کند
زآنکه دانا و زانکه نادانست
زنخم می لرزد ار چه مرا
هرچه مویست برزنخدانست
آفتابی ز جود بر من تاب
که زسرمام پوست زندانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.