مرا گفتند مولانا چنین گفت
که جزو شعر خادم دید در پیش
چرا گندم همی بخشد فلانی
که نتواند شکستن نانک خویش
اگر ممدوح دیگر چون تو باشد
مرا باید که باشد لوت ازین بیش
به استظهار این دست و مروّت
نشاید خویشتن را کرد درویش
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
مرا گفتند مولانا چنین گفت
که جزو شعر خادم دید در پیش
چرا گندم همی بخشد فلانی
که نتواند شکستن نانک خویش
اگر ممدوح دیگر چون تو باشد
مرا باید که باشد لوت ازین بیش
به استظهار این دست و مروّت
نشاید خویشتن را کرد درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شما را شرم باد از کردهٔ خویش
وزین کشته یلان افتاده در پیش
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
سپاه روم را کز ترک شد پیش
به هندی تیغ کرده هندوی خویش
مخور غم از برای امّت خویش
که هست از جرم ایشان فضل ما بیش
مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.