ای آنکه از مدارج مدح تو قاصرست
هر رتبتی که ناطقه تصویر می کند
کلکت نقاب در رخ خورشید می کشد
خط تو پای عقل بزنجیر می کند
هر کس که دید دولت بیدار را بخواب
آنرا خرد لقای تو تعبیر می کند
در هر غرض که هست همه کارهای تو
چرخ کمان صفت همه چون تیر می کند
اقبال اگر متابع رای رفیع توست
آری مرید پیروی پیر می کند
صبحم عجبترست که گوید که صادقم
وانگاه بر ضمیر تو تزویر می کند
اندیشه، هر حدیث که از بحر گویمش
آنرا سخای دست تو تفسیر می کند
تدبیر خدمت تو بسی کردم و قضا
تدبیر را مسخّرتقدیر می کند
امکان خدمت تو و حرمان من چنین
اینهم ز طالعست که تاثیر می کند
خود روزگار هر چه نراد دل منست
چندان که می تواند تاخیر می کند
گردون بحضرت تو مرا ره نمیدهد
یعنی که از برای تو توفیر می کند
تا لاجرم رهی ز سر عجز و اضطرار
تقصیر از خجالت تقصیر می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تقدیر قطع رشته تدبیر می کند
تدبیر ساده لوح چه تقدیر می کند
ای چرخ فکر گرسنه چشمان خاک کن
این یک دو قرص چشم که را سیر می کند
عشق از گرفت وگیر قیامت مسلم است
[...]
ناز تو رخنه در جگر شیر میکند
آیینه را نگاه تو شمشیر میکند
عکس تو زنگ از دل آیینه میبرد
ویرانه را خیال تو تعمیر میکند
بیم خجالت تو به بزم آه سرد را
[...]
دل را اسیر زلف گروه گیر می کند
دیوانه را علاج به زنجیر می کند
باید ز چشم و ابروی دلبر حذر نمود
ترک است ومست دست به شمشیر می کند
چشمش چه چنگ ها که زداز مژه بر دلم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.