مژده ای دل که کار دیگر شد
و انچه می خواستی میسّر شد
یار از راه جور برگردید
مشفق و مهربان و چاکر شد
کار اگر بسته بد گشایش یافت
عیش اگر زهر بود شکّر شد
دل که چون لفظ او مقیّد بود
هم بسعی خطش محرّر شد
نامه فرمود و دل خوشیها داد
چون که حال منش مقرّر شد
کلک بیمارش احتما بشکست
با من از آنچه بود بهتر شد
اشتهیّ دروغ کرد آغاز
با سر پرسش مزوّز شد
بر گرفتم ز درج درّش مهر
دامنم پر ز درّ و گوهر شد
مردم چه مشم ابن مقلمة وقت
بندۀ آن خط چو عبهر شد
بر بیاض خودش سوادی کرد
که از او چشم جان منوّر شد
دیده بر حرفهاش مالیدم
حالی از اب لطف او تر شد
خط مشکین او چو بر خواندم
مغز جانم ازو معطّر شد
شاخ طبعم گهر ببار آورد
چون کش الفاظ او مصوّر شد
هر چه دشنام و خشم بود از من
به دعا و ثنا برابر شد
کلک او کرده بود عربده زانک
زان معانیش باده در سر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار توحید هرکسی نکشد
طعم توحید هر خسی نچشد
چون خ مار فراق را بکشد
باز گردد می وصال چشد
بکشد صد عتاب و سر نکشد
بنهد نان و خود نمک نچشد
آن زمان، تلخی زمانه چشد
باید از جام زهر، جرعه کشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.