گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم

در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم

پرورده ایم دشمن جانرا بخون دل

پس لاف می زنیم که یاری گرفته ایم

چندین هزار گلبن شادی درین جهان

ما با غم تو دامن خاری گرفته ایم

دیدم نبهره بود بمعیار مردمی

از دوستی هر که عیاری گرفته ایم

هرگه که دست در سر زلف بتی زدیم

چون نیک بنگری دم ماری گرفته ایم

جز درد دل ز دیده ندیدیم ازین سبب

بر خون دل زدیده کناری گرفته ایم

کردم شمار و در غلطم از همه شمار

عمر خود زهر که شماری گرفته ایم

آیین خوش دلی ز زمانه بر اوفتاد

ما بیهده چرا پی کاری گرفته ایم؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode