عید کنون عید شد که روی تو دیدم
کار کنون راست شد که در تو رسیدم
با چه برابر کنم چنین دو سعادت
من که مه عید را بروی تو دیدم
جان و جوانی بباد دادم از یراک
بوی سر زلف تو زیاد شنیدم
در هوس آن که بر خط تو نهم سر
سوی تو همچون قلم بفرق دویدم
راه چو زلفت دراز بود و چو شانه
پای شدم جمله و بسر ببریدم
شرح یکی از هزار هم نتوان داد
آنچه من از دست فرقت تو کشیدم
در طلب آفتاب روی تو چون صبح
دم نزدم من که پیرهن ندریدم
دولت وصل تو یار من شد و آخر
جان خود از دست هجر باز خریدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز رسیدم جمالِ دوست بدیدم
وز لبِ شیرینِ او به کام رسیدم
در عرصاتِ شبِ فراق معیّن
روزِ قیامت هزار بار بدیدم
باز نیارم به صد هزار زبان گفت
[...]
روی تو دیدم ز عمر دست کشیدم
چشم مو کاش کور مرفت که تور نمدیدم
ای بچه آهوی چین بروکه مو امروز
هرچه دویدم ردت، بذت نرسیدم
ابرو و چشمای تو چار آس و تو شاهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.