گنجور

 
جویای تبریزی

چون بلرزند ز بیعت چه زمین و چه فلک

گردد از ماه جدا نور و ز ماهی پولک

پیش پیش جلوی قدر تو زیبد ز فلک

شاطر مهر کشد خدنگ جهان گرد یدک

نیست مانندتری جز تو رسول الله را

هست از ذات تو اوصاف پیمبر مدرک

هیبت قهر تو گر لرزه به گردون فکند

چون عرق ریزد از افلاک کواکب یک یک

جز ولای تو ز کس چشم امیدم نبود

به جز این حبل متین نیست مرا مستمسک

زیرک از دشمنی دین تو باشد ابله

ابله از فیض تولای تو گردد زیرک

لطف دربارهٔ خصم تو غضب می گردد

کار آتش کند آبی که فتد در آهک

تا بپوشد ز جهان چشم در آتش باشد

بهر خود ساخته بدخواه تو از گور کلک

گر جنابت شدی از جانب یزدان مامور

که ز شمشیر تو خصم تو شود مستهلک

نقش غیر از ورق دهر به فرمان اله

گز لک خشم تو چون نقطهٔ شک کردی حک

جلوهٔ ظاهرت ای شمع هدا بعد از غیر

هیچ شک نیست که باشد چو یقین بعد از شک

بیند آنرا که درون تیرهٔ بی اخلاصی

سرب ریزد به گلو شحنهٔ حکمت چو تفک

خانهٔ خصم تو ای کاش که ویران می ساخت

ماه نو چون نزند فیل فلک را به کجک

هست دین تو طریقی که در آتش باشد

هر که یک گام چپ و راست فتد زین مسلک

نتوان برد برون از دل ما حب علی

نور از مهر جهانتاب نگردد منفک

وسعت آباد جهان تا بود آباد ز مهر

تنگ بادا دل خصم تو چو چشم ازبک

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

پیروی خردت روی ظفر بنماید

که خرد بر سپه هستی تو هست یزک

بخرد راه توان برد بسوی درجات

که خدا گفت که عاقل نبود زاهل درک

رو هنر جمع کن از تفرق مال منال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
حافظ

ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک

حق نگه دار که من می‌روم، الله مَعَک

تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس

ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک

در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن

[...]

خیالی بخارایی

گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک

کی فرود آورد از کبر دگر سر به فلک

ماه از عارض تو منفعل و آب خجل

شد و دادند گواهی ز سما تا به سمک

پستهٔ شور زند با لب شیرین تو لاف

[...]

صوفی محمد هروی

زیروائی که بود گرم و به او نان تنک

مرهم سینه مجروح بود روز خنک

صحن ماهیچه پر قیمه اگر دست دهد

خرم آن جان گرانمایه که دریافت سبک

جان کند تازه کنون خربزه ابدالی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
محتشم کاشانی

باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک

می‌زند نوبت من ادر که البرد هلک

باز لشگر کش برد از بغل قلهٔ کوه

می‌دواند به حدود از دمه چون دود برگ

باز از پرتو همسایگی شعلهٔ نار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه