شعلهٔ حسن ز تو سینهٔ سوزان از من
لب خندان ز تو و دیدهٔ گریان از من
سرکشی از تو و ناز از تو تغافل از تو
عجز و زاری و دل و دین و سر و جان از من
چه ضرر می رسد از گریهٔ من ناصح را
دل خونین ز من، اشک از من و دامان از من
نسبت ما و تو ای عشق چو مهر و سحر است
از تو سرپنجهٔ زرین و گریبان از من
سایه سان در پی خود خاک نشینم کردی
چه خطا آمده ای سرو خرامان از من
غیر را گو چه شود با هم اگر صلح کنیم
دل جمع از تو و آن زلف پریشان از من
با زبان نگه از جوش حیا نرگس یار
با من اسرار سرا آمده پنهان از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره رابطه عمیق و عاشقانه بین دو نفر است. شاعر از سوزش دل و دردهای ناشی از عشق سخن میگوید و به تضاد احساسات اشاره میکند؛ از یک طرف لبخند معشوق و از طرف دیگر اشکهای خود شاعر. همچنین به خصایل معشوق اشاره کرده و میگوید که ناز و سرکشی او باعث عجز و زاری او شده است. شاعر نسبت عشقشان را به مهر و سحر تشبیه کرده و در نهایت به این فکر میرسد که در صورت صلح، دیگران چه احساسی خواهند داشت، در حالی که دلش همچنان درگیر عشق معشوق است.
هوش مصنوعی: شعلهٔ زیبایی تو باعث آتش سوزانی در دل من شده و لبخند من از تو نشات میگیرد، اما چشمانم پر از اشک است.
هوش مصنوعی: سرکشی و ناز و بیتوجهی تو باعث شده که من در عجز و بیچارگی به سر برم و همواره با دل و دین و جانم نسبت به تو احساس فراق کنم.
هوش مصنوعی: از گریه کردن من چه آسیبی به نصیحتکننده میرسد؟ دل او به خاطر من شکسته است، اشکهای من جاری است و دامان من از این اشکها تر شده است.
هوش مصنوعی: عشق ما به تو شبیه رابطهی خورشید و صبحگاه است؛ تو چونان دستی زرین و زیبا هستی و من هم به نوعی در دامن تو قرار دارم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با زیبایی و لطافت خود، من را مجذوب کردهای، اما من در زیر سایهٔ تو، به گونهای خموش و آرام نشستهام. از من چه گناهی سر زده که تو با این شکوه و زیبایی به سوی من آمدهای؟
هوش مصنوعی: اگر ما با هم صلح کنیم، کسی را نگران نکنیم و دلهایمان را جمع کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ دل من از تو و موهای پریشان تو است.
هوش مصنوعی: با زبان خود، از احساسات نهفته و عمیق عشق یار میگوید، که به صورت پنهانی و بیخبر از من به سراغم آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
می کشد خار درین بادیه دامان از من
با من آمیزش او الفت موج است و کنار
روز و شب با من و پیوسته گریزان از من
قمری ریخته بالم به پناه که روم
[...]
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان بکف منتظر عید لقایت تا کی
روی بنمای جمال از تو و قربان از من
سینه بهر هدف تیر غمت چاک زدم
[...]
بخطا میرمد آن نرگس فتان از من
که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
منت ابر بهار است ز باران سرشگ
بیرخت بر سر یکدشت مغیلان از من
تخم صبرم بدل ای پیر جهاندیده مکار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.