بی جان بود قدح شب آدینه بر زمین
مالد ز تشنگی بط می سینه بر زمین
پاشید گل زشرم صفای تو در چمن
از برگ برگ خویش زد آیینه بر زمین
عشق از نخست داده مرا صاف بیخودی
افتاده ام ز مستی دیرینه بر زمین
رطل هواگران زنم فیض گشته است
امروز ابر چون نکشد سینه بر زمین
جویا به جرم صافدلی، چرخ فتنه جو
هر شام مهر را زند از کینه بر زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما از صفای سینه بی کینه بر زمین
مالیده ایم چهره آیینه بر زمین
از راه خلق مطلب ما خار چیدن است
گر می کشیم خرقه پشمینه بر زمین
آن خودپرست اگر نه گرفتار خود شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.