یار مست است امشب و من کامرانم از لبش
میمکم چندان که خون خود ستانم از لبش
بخت بیدار از شکر خوابش مساعد شد مرا
میستانم داد خود تا می توانم از لبش
ناز قاصد برنتابد عالم یک رنگیم
منکه همچون نامه با او همزبانم از لبش
غنچه اش را می توانم گفتن الحق قوت روح
بی تکلف همچو تن بالیده جانم از لبش
بسکه خوناب نیاز و ناز میجو شد بهم
گل کند مانند نی شور فغانم از لبش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.