گنجور

 
جویای تبریزی

نوبهار آمد هوا آیینه پرواز است باز

هر طرف خیل پری سرگرم پرواز است باز؟

از طپش، شریان شوقم پردهٔ دل می درد

چشم مخمور که در اندیشهٔ ناز است باز

آشنای ناله غیر از نغمه فهم درد نیست

صحبت دل با زبان بلبلان ساز است باز

محفل افروز دلم شد یاد شمع عارضی

رنگ رویم بر هوا پروانه پرواز است باز

در برم پیراهن اشک است مانند حباب

با دل غمدیده آه سرد دمساز است باز

در بهار عارضش از آمد و رفت نگاه

پنجهٔ مژگان جویا دست گلباز است باز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode