چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟
کی به افشاندن رود از دامن صحرا غبار؟
ای نسیم از کوی او مگذر که می ترسم شود
در دلش بوی گل از نازک مزاجیها غبار
بسکه بیکس دشمنند ارباب دولت، می شود
گوهر از گرد یتیمی در دل دریا غبار
مهرهٔ گل ریزدم هر قطره اشک از چشم تر
دور ازو در خاطرم بگرفته از بس جا غبار
آمدی مستانه و غمها به شادی شد بدل
باد دامانت فشاند از چهرهٔ دلها غبار
من کی ام کز من توان رنجید آنکه بی سبب
کیست جویا؟ بنده، جویا؟ خاک ره، جویا؟ غبار!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.