هر که چون صبح خودنمایی کرد
پیرهن بر تنش قبایی کرد
عشوهٔ لاجوردیی که تراست
رنگ روی مرا طلایی کرد
چون توان دید ماه را کامشب
چهره شد با تو بی حیایی کرد
دیدهٔ من ز دیدن رویت
آشنایی به روشنایی کرد
نخورد آبی از زلال وصال
دل که او خوی با جدایی کرد
شوخ بالا بلند من جویا
سرو را خنده بر رسایی کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت نعمان اگر خطائی کرد
کان عقوبت بر آشنائی کرد
تا غمت با من آشنایی کرد
دلم از جان خود جدایی کرد
عقل با روح خودستائی کرد
عشق با هر دو پادشائی کرد
از پس پرده حسن با صد ناز
چهره بنمود و دلربائی کرد
ناگهان التفات عشق بدید
[...]
عمر برگشت و بیوفایی کرد
مرغ روح از قفس جدایی کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.